کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارسنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بارسنج
/bārsanj/
معنی
۱. کسی که بار را وزن میکند؛ ترازودار؛ قپاندار.
۲. هرچه با آن باری را وزن کنند؛ ترازو؛ قپان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارسنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹بارسنجن، بارسنجین› [قدیمی] bārsanj ۱. کسی که بار را وزن میکند؛ ترازودار؛ قپاندار.۲. هرچه با آن باری را وزن کنند؛ ترازو؛ قپان.
-
بارسنج
لغتنامه دهخدا
بارسنج . [ س َ ] (نف مرکب ) وزّان . قپاندار. (دِمزن ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 153 برگ ب شود. || (اِ مرکب ) بارسنجن . هر چیزی که بدان بار را می سنجند. (ناظم الاطباء). اسبابی که بدان بار را توزین کنند. ترازو. قپان . رجوع به شعوری ج 1 ورق 153 برگ ب شود. ...
-
جستوجو در متن
-
بارسنجن
لغتنامه دهخدا
بارسنجن . [ س َ ج ِ ] (اِ مرکب ) بارسنج . بارسنجین . (دِمزن ). رجوع به بارسنج و ناظم الاطباء: بارسنج و شعوری ج 1 ورق 179 برگ ب شود.
-
سنج
لغتنامه دهخدا
سنج . [ س َ ] (اِ) وزن و کیل است که از وزن کردن و کشیدن به ترازو باشد. (برهان ). وزن کردن و وزن به این معنی مبدل سنگ است . (آنندراج ) (غیاث ) (جهانگیری ). || (نف ) مخفف سنجنده . که بسنجد. که برکشد. و در این معنی غالباً مزید مؤخر کلمات دیگر شود و صفت...