کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بارده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: باردَة، جمع: بَوارِد] [قدیمی] bārede = بارد
-
بوارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِِ بارِد و بارِدَة] [قدیمی] bavāred = بارد
-
Blackbeard
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیاه بارد
-
Bard of Avon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارد آون
-
rockborn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنگ بارد
-
بی مزگی، بی مزگی کردن
لهجه و گویش تهرانی
شوخی بارد کردن
-
شرربار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] šararbār آتشبار؛ آنچه از آن ریزههای آتش میبارد.
-
سرد
دیکشنری فارسی به عربی
بارد , بعيد , جديد , خام
-
خنک
دیکشنری فارسی به عربی
بارد , جديد , متجمد , هدوء
-
زربار
فرهنگ نامها
(تلفظ: zar bār) آن که زر بارد ، زربخش ، آن که زر از دستش بارد و زر بخشد .
-
bard
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارد، شاعر، رامشگر، شاعر و آوازخوان، زرهاسب
-
هشت طبع
لغتنامه دهخدا
هشت طبع. [ هََ طَ ] (اِ مرکب ) گویند طباع هشت باشد: حار، بارد، رَطْب ، یابس ، حار رطب ، حار یابس ، بارد رطب ، بارد یابس : هم با عدم پیاده فرورو به هشت طبعهم با قدم سوار برون ران به هفت خوان .خاقانی .
-
باقر
لغتنامه دهخدا
باقر. [ ق ِ ] (اِخ )از شعرای پارسی گوی و از سادات یزد بود. از اوست :آن شب که بلا بر این ستمکش بارداز دیده ٔ شب شراب بی غش بارددر گریه ندیده ای بدین بوالعجبی کز دیده بجای آب ، آتش بارد.(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1202).
-
یخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. بارد، یخبندان ۲. بیلطف، بیمزه، خنک، لوس
-
گدوک
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِ.) گردنة کوه ، جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است .