کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باردار گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باردار گردیدن
لغتنامه دهخدا
باردار گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) حامله شدن . رجوع به باردار شدن شود: عِلْق ، عَلاقة، عَلَق ، عُلوق ، تَلَقّی ، عُقوق ، عَقَق ؛ باردار گردیدن زن . (منتهی الارب ). رجوع به باردار گشتن و باردار شدن شود: فرعون بر تخت و در خواب بود، هر دو خلوت کرد...
-
واژههای مشابه
-
باردار شدن
واژگان مترادف و متضاد
حامله شدن، آبستن شدن
-
charged tRNA
رِنان باردار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← رِنای ناقل باردار
-
باردار شدن
لغتنامه دهخدا
باردار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حامله شدن . بچه در شکم داشتن . دارای جنین شدن . آبستن شدن . بار گرفتن . حمل گرفتن . باردار گشتن . و رجوع به باردار گشتن شود : و چنین گویند که چون آمنه باردار شد آوازی شنید. (قصص الانبیاء ص 214).اکنون که باد و باغ زن...
-
باردار شدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← باردار کردن
-
charge 2
باردار کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] عملی که موجب ظهور بار الکتریکی شود متـ . باردار شدن، پر کردن، پر شدن * پر کردن در مورد باتری و خازن به کار میرود و باردار کردن در مورد اجسامی که مثلاً به روش مالش باردار میشوند. در زبان فارسی شارژ گاهی به معنای باردار شدن به کار میرود.
-
باردار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لقح
-
charged transfer RNA, acylated tRNA, amino acylated tRNA
رِنای ناقل باردار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] رِنای ناقلی که آمینواسید مربوط را حمل میکند متـ . رِنان باردار charged tRNA
-
باردار شدن (زبان)
دیکشنری فارسی به عربی
فراء
-
جستوجو در متن
-
عقاق
لغتنامه دهخدا
عقاق . [ ع َ / ع ِ ] (ع مص ) باردار گردیدن شتر ماده . (از منتهی الارب ). باردار گردیدن مادیان ، یا باردار نشدن او، از اضداد است . (از اقرب الموارد). عَقَق .
-
عقق
لغتنامه دهخدا
عقق . [ ع َ ق َ ] (ع مص ) باردار گردیدن ، و باردار نگردیدن ، از اضداد است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). عَقاق . عِقاق . رجوع به عقاق شود. || شکافته شدن . (از اقرب الموارد). کفته شدن . (منتهی الارب ).
-
عیط
لغتنامه دهخدا
عیط. [ ع َ ] (ع مص ) دراز گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). گویند: عاطت العنق ؛ یعنی گردن درازشد. (از اقرب الموارد). || باردار نگردیدن ناقه سالها، بی نازایندگی ، و کذا عاطت المراءة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اق...
-
عوط
لغتنامه دهخدا
عوط. [ ع َ ] (ع مص ) دراز گردیدن گردن و عنق . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || باردار نگشتن زن و ناقه ، مدت سالها، بی آنکه نازا باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). عَیط. عیاط. رجوع به عیط و عیاط شود. || بار گرفتن ناقه سال نخست . (آنندرا...