کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باربند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باربند
/bārband/
معنی
جای بستن بار در سقف اتومبیل یا اتوبوس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bārband جای بستن بار در سقف اتومبیل یا اتوبوس.
-
باربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bārband = بارهبند
-
باربند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) 1 - شبکه ای معمولاً فلزی که روی سقف اتومبیل های غیرباری نصب می کنند و روی آن بار می گذارند. 2 - نوار یا ریسمانی که با آن بار را می بندند. 3 - طویله یا اصطبل بی سقف که چهارپایان بارکش را در آن جا می بندند، بهاربند.
-
باربند
لغتنامه دهخدا
باربند. [ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه بارهارا بندد. || (اِ مرکب ) نواری که بدان باربر ستور استوار کنند. قسمی تنگ که بدان بار بر ستوراستوار کنند. طناب . بارپیچ . عِکام . (منتهی الارب ):گر اشتلمی نمیزد آن کردخر میشد و باربند میبرد.نظامی .
-
باربند
لهجه و گویش تهرانی
طویله بزرگ تابستانی چهارپایان و گوسفندان، طویله سرباز و بزرگ
-
واژههای مشابه
-
roof rack
باربند سقفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] باربندی که بر روی سقف خودرو نصب میشود
-
boot rack, trunk rack
باربند صندوق عقب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] باربندی که بهوسیلۀ تسمهای به صندوق عقب خودرو متصل میشود و برای حمل دوچرخه یا وسایل دیگر از آن استفاده میکنند
-
جستوجو در متن
-
باربَن
لهجه و گویش بختیاری
bâr-ban باربند، طناب مخصوص بستن بار گندم وجو و مانند آن (اجزاى باربند شامل دوقطعه طناب بهنام زیر سار و سر سار و دوحلقه چوبى بهنام چَمَّره است)
-
باره بند
لغتنامه دهخدا
باره بند. [ رَ / رِ ب َ ] (اِ مرکب ) جایی که اسب بندند و در عرف این زمان اصطبل و طویله راگویند و باربند مخفف بهاره بند نیز آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). طویله و جای بستن اسب چه باره بمعنی اسب هم هست اکنون در تکلم باربند گویند. (فرهنگ نظام ).رجوع به ...
-
حزام
لغتنامه دهخدا
حزام . [ ح َزْ زا ] (ع ص ، اِ) باربند. کسی که بار بندد. کسی که بار کاغذ را بندد، به اصطلاح ماوراءالنهر. (سمعانی ). ج ، حزامون .
-
باروَن
لهجه و گویش بختیاری
bârvan 1. باربند؛ 2. حیاط بزرگى که اسبان رادر آن به آخور بندند، انبار غلات وحبوبات.
-
عکام
لغتنامه دهخدا
عکام . [ ع ِ ] (ع اِ) باربند. (منتهی الارب ). آنچه از لباس یا نخ که چیزی را بدان بندند. (از اقرب الموارد). ج ، عُکُم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
اعکام
لغتنامه دهخدا
اعکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عِکم ، بمعنی تنگ که باربا آن بندند و لنگه ٔ بار. و منه یقال فی المثل : «هماعکما عیر»؛ ای عدلاه . یضرب للمثلین . (از اقرب الموارد). ج ِ عِکم ، تنگ بار. (آنندراج ). ج ِ عِکم ، بمعنی باربند و تنگ بار. (منتهی الارب ). و رجوع به ...