کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باران رسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باران رسیده
لغتنامه دهخدا
باران رسیده . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باران دیده . آنچه باران آنرا تر کرده باشد. متمطِّر. (منتهی الارب ). باران زده . (دِمزن ) : شه چو باران رسیده ریحانی کرد بر تشنگان گل افشانی .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
گل باران
لغتنامه دهخدا
گل باران . [ گ ُ ] (اِمص مرکب ) گلریزان . گل پاشان . و رجوع به گل باران کردن شود.
-
excess rain
فزونباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] حجم آب حاصل از بارندگیای که شدت آن بیش از آهنگ نفوذ آن در خاک است
-
ستاره باران
لغتنامه دهخدا
ستاره باران . [ س ِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) پرستاره . در بیت زیر مجازاً، پرگل : از شاخ شکوفه ریز گویی کرده ست فلک ستاره باران .خاقانی .
-
اشک باران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'aškbārān اشکبار؛ اشکریز: ◻︎ در میان آب و آتش هم چنان سرگرم توست / این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع (حافظ: ۵۹۴).
-
باران سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (هواشناسی) bārānsanj = بارشسنج
-
باران گریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bārāngoriz پناهگاه و هرجایی که از باران به آن پناه ببرند.
-
باران گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bārāngir سایهبان و هرچه مانع ریختن باران بر سر مردم باشد.
-
گلوله باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) golulebārān عمل ریختن گلولههای پیاپی توپ یا تفنگ بر مواضع دشمن.
-
biolistics, particle gun technique, particle acceleration technique
زیستباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] نوعی روش انتقال ژن که در آن ذرات تنگستن یا طلای پوشیده با دِنا به سمت یاختهها یا بافتها یا اندامهای هدف پرتاب میشود متـ . ذرهباران particle bombardment, microprojectile bombardment
-
sleet
برفباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی بارش، متشکل از برف همراه با باران
-
particle bombardment, microprojectile bombardment
ذرهباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← زیستباران
-
آب باران
لغتنامه دهخدا
آب باران .[ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماءالمطر. (تحفه ).
-
آب باران
لغتنامه دهخدا
آب باران . (اِخ ) ناحیتی خوش آب و هوا از مضافات کابل : اگرچه جای خوش کابل آب باران است بهشت روی زمین خواجه ٔ سه یاران است .؟