کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باران سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (هواشناسی) bārānsanj = بارشسنج
-
باران گریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bārāngoriz پناهگاه و هرجایی که از باران به آن پناه ببرند.
-
باران گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bārāngir سایهبان و هرچه مانع ریختن باران بر سر مردم باشد.
-
گلوله باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) golulebārān عمل ریختن گلولههای پیاپی توپ یا تفنگ بر مواضع دشمن.
-
biolistics, particle gun technique, particle acceleration technique
زیستباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] نوعی روش انتقال ژن که در آن ذرات تنگستن یا طلای پوشیده با دِنا به سمت یاختهها یا بافتها یا اندامهای هدف پرتاب میشود متـ . ذرهباران particle bombardment, microprojectile bombardment
-
sleet
برفباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی بارش، متشکل از برف همراه با باران
-
particle bombardment, microprojectile bombardment
ذرهباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← زیستباران
-
آب باران
لغتنامه دهخدا
آب باران .[ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماءالمطر. (تحفه ).
-
آب باران
لغتنامه دهخدا
آب باران . (اِخ ) ناحیتی خوش آب و هوا از مضافات کابل : اگرچه جای خوش کابل آب باران است بهشت روی زمین خواجه ٔ سه یاران است .؟
-
سنگ باران
لغتنامه دهخدا
سنگ باران . [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگسار. (آنندراج ) : سنگ باران عنا بارد بر فرق کسی که دل و نیت او قصد عنای تو کند. منوچهری .برخلاف عادت اصحاب فیل است ای عجب بر سر مرغان کعبه سنگ باران آمده . خاقانی .سنگ باران امر لعنت بادبر زن نیک تا به بد چه رسد.خاقا...
-
سنگ باران
لغتنامه دهخدا
سنگ باران . [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که گویند بتوسط آن بعض قبائل شرقی هرگاه که خواهند باران آرند. رجوع به سرخاب و بشمور شود. (یادداشت مؤلف ).
-
شتاب باران
لغتنامه دهخدا
شتاب باران .[ ش ِ ] (اِ مرکب ) باد و باران . (از ناظم الاطباء).
-
نرم باران
لغتنامه دهخدا
نرم باران . [ ن َ ] (اِ مرکب ) طَل ّ. رِهْمة. (یادداشت مؤلف ). باران نرم . بارانی با دانه های ریزه . رجوع به نرمه شود.
-
اشک باران
لغتنامه دهخدا
اشک باران . [ اَ ] (نف مرکب ) اشک بار : در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست این دل زار نزار و اشکبارانم چو شمع. حافظ.و رجوع به اشکبار شود.
-
باران آمدن
لغتنامه دهخدا
باران آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزول باران . فرود آمدن باران . باریدن باران . فروریختن باران . باران باریدن .