کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارانپوسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
rain crust
بارانپوسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی برفپوسته ناشی از یخ زدن دوبارۀ بلورهای سطحی برف که بارش باران آنها را ذوب یا نمدار کرده است
-
واژههای مشابه
-
پوسته
واژگان مترادف و متضاد
پوست، طبقه، غشا، قشر، لاک، لایه، ورقه ≠ مغز
-
پوسته
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - بیرونی ترین بخش پوست . 2 - پوشش اندام های درونی بدن . 3 - بخش کوچکی از پوست که یاخته های آن مرده است و از بقیة پوست جدا می شود. 4 - پوشش بیرونی دانه .
-
پوسته
لغتنامه دهخدا
پوسته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) پوست . || پوستک . پوستی نازک . قشارة. || شوره ٔ سر. قطعات کوچک سفید رنگ که در سر آدمی بگاه شوخگنی پدید آید و چون بشانه زنند فروریزد. هبریه . پوسه . رجوع به پوسه شود.
-
پوسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوستک› puste ۱. پوست کوچک.۲. پوست نازک.۳. هرچیز پوستمانند.۴. هرچیز ریز شبیه پوست.۵. پولک ریز و نازک.
-
پوسته
دیکشنری فارسی به عربی
رقاقة , غشاء , قد
-
پوسته
واژهنامه آزاد
غِشا.
-
پوسته پوسته
دیکشنری فارسی به عربی
مقشر
-
باران
فرهنگ نامها
(تلفظ: bārān) (در علوم زمین) قطرههای آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد میشود؛ (در عرفان) باران کنایه از فیض حق تعالی و رحمت شامله اوست ، که از عالم غیب بر ممکنات فایض گردد و ممکنات بر حسب مراتب استعداد ، استفاضه نمایند. غلبه عن...
-
باران
واژگان مترادف و متضاد
بارش، ذهاب، مطر
-
باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vārān] bārān (زمینشناسی) قطرههای آب که در نتیجۀ سرد و مایع شدن بخارهای آب موجود در جو زمین حاصل میشود و بر زمین فرو میریزد.〈 باران بهاری: بارانی که در فصل بهار بیاید.〈 باران مصنوعی: بارانی که با پخش کردن مواد شیمیایی بر فر...
-
باران
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) قطره های آبی که به صورت پیاپی از ابر می بارد. مجازاً: ریزش فراوان و پیاپی چیزی . ؛ ~ آمدن و خون شستن کنایه از: بلای عظیم آمدن و باعث قتل عام شدن .
-
باران
لغتنامه دهخدا
باران . (اِ) ترجمه ٔ مطر وبا لفظ باریدن و دادن و زدن و گرفتن و خوردن و استادن و چکیدن و گذشتن مستعمل است . (آنندراج ). قطره های آبی که از ابر بر روی زمین میریزد و سبب حصول آن تحثر بخار آبی است که ابر از آن حاصل شده و بادهائی که از روی دریا میوزد چون ...
-
باران
لغتنامه دهخدا
باران . (اِخ ) (چشمه ٔ...) از مزارع چولاتی از بلوکات مشهد مقدس است . (مرآت البلدان ج 4 ص 231).