کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بارانی
/bārāni/
معنی
۱. مربوط به باران: روز بارانی.
۲. [مجاز] دارای اشک: چشم بارانی.
۳. دارای باران.
۴. (اسم) لباسی که آب در آن نفوذ نمیکند و هنگام باریدن برف و باران بر تن میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باشی، مطری
۲. بارانزا
۳. آمپرمابل، پالتو
۴. مربوط بهباران
دیکشنری
outerwear, pluvial, rainy, showery, wet
-
جستوجوی دقیق
-
بارانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. باشی، مطری ۲. بارانزا ۳. آمپرمابل، پالتو ۴. مربوط بهباران
-
بارانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به باران) bārāni ۱. مربوط به باران: روز بارانی.۲. [مجاز] دارای اشک: چشم بارانی.۳. دارای باران.۴. (اسم) لباسی که آب در آن نفوذ نمیکند و هنگام باریدن برف و باران بر تن میکنند.
-
بارانی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب . اِمر.) 1 - مربوط به باران . 2 - تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند.
-
بارانی
لغتنامه دهخدا
بارانی . (اِ) نام کلاهی است که در روزهای باران بر سر گذارند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کلاهی است هنگام باران پوشندش تا بآب باران جامه ها تر نشوند. و آن طریقه چهری (کذا) میباشد، خواجه فرماید : چرا باید که وامانی بملبوسی و مأکولی اگر مرد رهی بگذر ز بار...
-
بارانی
لغتنامه دهخدا
بارانی . (اِخ ) ابوذکریا یحیی بن احمد. (از معجم البلدان ). رجوع به بارابی ... شود.
-
بارانی
لغتنامه دهخدا
بارانی . (اِخ ) ابونصر اسماعیل بن حمّاد الجوهری . صاحب کتاب الصحاح در لغت . منسوب به باران قصبه ای نزدیک مرو. (معجم البلدان ).
-
بارانی
لغتنامه دهخدا
بارانی . (اِخ ) اسحاق بن ابراهیم . صاحب دیوان الادب اللغویان . دائی ابونصر اسماعیل بن حماد الجوهری ، منسوب به باران قصبه ای نزدیک مرو. (معجم البلدان ).
-
بارانی
لغتنامه دهخدا
بارانی . (اِخ ) حاتم بن محمدبن حاتم ، منسوب به باران مرو. محدث بوده و از عمربن سرسیل (کذا) و اسحاق بن منصور و عقبةبن عبداﷲ سماع کرد. نام وی را ابودرعه ٔ مسیحی در تاریخ مرو بدینسان آورده است . (از انساب سمعانی ). رجوع به معجم البلدان شود.
-
بارانی
لغتنامه دهخدا
بارانی . (اِخ ) نام شاعری باستانی و از او بیتی چند در لغت نامه ٔ اسدی بشاهد آمده است : در بیابان بدید قومی کردکرده از موی هر یکی کولا.بر من ای سنگدل وروت مکن ناز بر من تو با بروت مکن هرچه بینی ز مردمان مستان (بستان )هرچه یابی زحرص کوت مکن .
-
بارانی
لغتنامه دهخدا
بارانی . (اِخ ) نام قبیله ای است از ترکان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (دِمزن ).
-
بارانی
لغتنامه دهخدا
بارانی . (ص نسبی ) منسوب است به باران که قریه ای است از قرای مرو که دره بارانش خوانند. (سمعانی ) (حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 655 - 658).
-
بارانی
لغتنامه دهخدا
بارانی . (ص نسبی ) منسوب به باران . (دِمزن ). مُمْطِر. ممطرة. (منتهی الارب ) (دهار): هوائی بارانی . موسمی بارانی .- روز بارانی ؛ روزی که باران آید.- امثال : پیرزن نمرد تا روز بارانی . (امثال و حکم دهخدا).- شبی بارانی ؛ لیلة ممطره . || بمجاز، گریا...
-
بارانی
دیکشنری فارسی به عربی
رطب , کثير العصير , ممطر
-
واژههای مشابه
-
sprinkler irrigation, overhead irrigation
آبیاری بارانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نوعی آبیاری که در آن آب از بالای سطح خاک با آبپاشهای مخصوص بهصورت قطرههای باران پاشیده میشود