کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارانک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بارانک
/bārānak/
معنی
درختی خاردار با گلهای سرخ و سفید و میوۀ کوچکِ سرخ و تلخمزه که در جنگلهای شمال ایران میروید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارانک
فرهنگ نامها
(تلفظ: bārānak) (در گیاهی) گیاهی درختی و جنگلی از خانوادهی گل سرخ ؛ (در قدیم) بارانی که قطرههای آن کوچک است و به آرامی فرو میبارد.
-
بارانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bārānak درختی خاردار با گلهای سرخ و سفید و میوۀ کوچکِ سرخ و تلخمزه که در جنگلهای شمال ایران میروید.
-
بارانک
لغتنامه دهخدا
بارانک . [ ن َ ] (اِ) گونه ای از غُبیرا و پِسْتَنَک است و آنرا در نور و گرگان بارانک ، در طوالش می اَنْز، در کوهپایه ٔ گیلان (زمک ) راج اربو، در کلارستاق اَلَم دَلی ، در کجور اَلَنْدَری ، در رامسر گارِن و در خلخال مله ، مُلَج میخوانند. این درخت در هم...
-
جستوجو در متن
-
bararesque
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارانک
-
الندری
لغتنامه دهخدا
الندری . [ اَ ل َ دَ ] (اِ) بارانک . رجوع به بارانک شود.
-
می انز
لغتنامه دهخدا
می انز. [ اَ ] (اِ) بارانک ، و آن درختی است از تیره ٔ گل سرخیان ، با گلهای سفید و قرمز و صورتی . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به بارانک شود.
-
می ینز
لغتنامه دهخدا
می ینز. [ ی َن ْ ] (اِ) می انز. بارانک و آن نوعی درخت است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بارانک شود.
-
ملج
لغتنامه دهخدا
ملج . [ م ُ ل َ ] (اِ) بارانک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به بارانک شود.
-
الم دلی
لغتنامه دهخدا
الم دلی . [ اَ ل َ دَ ] (اِ) در کلارستاق به بارانک گویند. رجوع به بارانک و جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 233 شود.
-
گارن
لغتنامه دهخدا
گارن . [ رِ ] (اِ) این درخت را که از نوع پستنک میباشد در نور و گرگان بارانک ، در طوالش می انز، در کوهپایه ٔ گیلان راج اربو، در کلارستاق المدلی ، درکجور الندری ، در رامسر گارن و در خلخال مله میخوانند. رجوع به بارانک شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 233).
-
راج اربو
لغتنامه دهخدا
راج اربو. [ اَ ] (اِ) در ختن پستنک که در نور و گرگان آن را بارانک و در طوالش می انز و در کوهپایه گیلان راج اربو میخوانند. (جنگل شناسی ص 233 ج 1).
-
دیوآلبالو
لغتنامه دهخدا
دیوآلبالو. [ وْ ] (اِ مرکب ) آلبالوی وحشی . ولیک . درخت یا درختچه ای خاردار در اقلیمهای معتدل نیمکره ٔ شمالی دارای خوشه های بسیار زیبای کوچک سفید و یا زردرنگ است میوه های رنگین آن خوراکی است ، خود درخت برای زیبایی باغ کاشته شود. (از دائرة المعارف فار...
-
غبیرا
لغتنامه دهخدا
غبیرا. [ غ ُ ب َ] (ع اِ) مخفف غبیراء در تداول فارسی زبانان . نام میوه ای که آن را سنجد گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).سنجد. (السامی فی الاسامی ). سنجد کلاغی . (مقدمةالادب زمخشری ). سنجد آردک . (دهار نقل از نسخه ٔ خطی ). سنجد گرگانی . جیلان . پستانک...