کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارانداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بارانداز
/bār[']andāz/
معنی
۱. جای بار انداختن.
۲. قسمتی از ساحل یا بندرگاه که در آنجا کشتیها بارهای خود را خالی میکنند؛ بارافکن.
۳. [قدیمی] جایی که کاروان فرود بیاید.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اسکله، بندر، بندرگاه، لنگرگاه
فعل
بن گذشته: بارانداز کرد
بن حال: بارانداز کن
دیکشنری
dock, landing, quay, wharf
-
جستوجوی دقیق
-
بارانداز
واژگان مترادف و متضاد
اسکله، بندر، بندرگاه، لنگرگاه
-
بارانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bār[']andāz ۱. جای بار انداختن.۲. قسمتی از ساحل یا بندرگاه که در آنجا کشتیها بارهای خود را خالی میکنند؛ بارافکن.۳. [قدیمی] جایی که کاروان فرود بیاید.
-
بارانداز
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِمر.)1 - بخشی از ساحل یا بندرگاه ک ه کشتی ها بار خود را آنجا بر زمین گذارند. 2 - جایی که کاروان فرود می آید.
-
بارانداز
لغتنامه دهخدا
بارانداز.[ اَ ] (اِ مرکب ) قسمتی از ساحل و یا بندرگاه و یا منزلی از راه که چارواداران یا کشتی ها و یا دیگر وسایل حمل و نقل مال التجاره و بار خود از ستور فروگیرند. قدسی گوید : از خس و خار درین دشت صدا می آیدکه درین منزل پرخوف مکن بارانداز. (از آنندراج...
-
landing
بارانداز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] منطقهای پاکسازیشده در جنگل که در آن بینهها را برای انتقال به خارج از جنگل در کامیون بارگیری میکنند
-
بارانداز
دیکشنری فارسی به عربی
حوض السفن , رصيف المرفأ , رصيف الميناء
-
جستوجو در متن
-
بارافکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bār[']afkan = بارانداز
-
prairie dock
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارانداز
-
سرا(ی)
لهجه و گویش تهرانی
محل تجارت دارای بارانداز و انبار ، تیمچه: محل تجارت بدون بارانداز و انبار
-
اسکله
فرهنگ واژههای سره
بارانداز، لنگرگاه
-
بارکده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bārkade بارخانه؛ بارانداز.
-
dock worker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارگر بارانداز
-
اسکله
واژگان مترادف و متضاد
بارانداز، بندر، بندرگاه، لنگرگاه
-
بندرگاه
واژگان مترادف و متضاد
اسکله، بارانداز، بندرگاه، لنگرگاه