کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باذنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باذنة
لغتنامه دهخدا
باذنة. [ ذَ ن َ ] (ع اِ) خضوع و انقیاد و فروتنی . (ناظم الاطباء). رجوع به بَأذَنة شود. || اقرار بکاری و معرفت بآن کار. (ناظم الاطباء). رجوع به بِأذَنة شود.
-
واژههای مشابه
-
باذنه
لغتنامه دهخدا
باذنه . [ ذَ ن َ ] (اِخ ) یکی از قرای خاوران (خابران ) در نواحی سرخس و منسوب بدان را باذنی گویند. (الانساب سمعانی ). و رجوع به باذن و باذبین و باذین شود.
-
بأذنة
لغتنامه دهخدا
بأذنة. [ ب َءْ ذَ ن َ ] (ع مص ) فروتنی کردن . || اقرار کردن . شناختن . بأذن به ؛ اقرار کرد و شناخت و دانست آن را. (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
باذنی
لغتنامه دهخدا
باذنی . [ ذَ ] (ص نسبی ) منسوب به باذنه که قریه ای است از قرای خابران درنواحی سرخس . (سمعانی ). رجوع به باذن و باذنه شود.
-
باذین
لغتنامه دهخدا
باذین . (اِخ ) همان باذبین و باذن باشد. رجوع به باذبین و باذن و باذنه و الوزراء و الکتاب ص 27 شود.
-
يَأْتِ
فرهنگ واژگان قرآن
که بيايد (عبارت "يَوْمَ يَأْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ " يعني : روزى كه چون فرا رسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمىگويد)
-
باذن
لغتنامه دهخدا
باذن . [ ذَ ] (اِخ ) از قرای خاوران از اعمال سرخس است . (از معجم البلدان ). و سمعانی باذنه آورده است و گوید یکی از قرای خاوران در نواحی سرخس است .(الانساب سمعانی ). از قرای خابران از اعمال سرخس است . (مرآت البلدان ج 1 ص 164). رجوع به باذبین و باذین و...
-
تَقَعَ
فرهنگ واژگان قرآن
که بيفتد ("که نیفتد" درترکيبی مانند عبارت "يُمْسِکُ ﭐلسَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَى ﭐلْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ ﭐللَّهَ بِـﭑلنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ (حج65):آسمان را نگاه ميدارد تا جز به اذن وي به زمين نيفتد که خدا با مردم مهربان و رحيم است. ")
-
باذبین
لغتنامه دهخدا
باذبین . (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است نظیر شهری در پائین واسط بر ساحل دجله که گروهی از بازرگانان توانگر و جمعی از روات علم بدان منسوبند. (از معجم البلدان ). رجوع به باذین و باذن و باذنه و الاوراق ص 196 و تجارب الامم ص 542 و الوزراء و الکتاب ص 27 شود. در ت...
-
مغفرة
لغتنامه دهخدا
مغفرة. [ م َ ف ِ رَ ] (ع مص ) آمرزیدن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جرجانی آرد: مغفرة آن است که شخص قادر، کار زشت زیردست خود را بپوشاند و اگر بنده عیب مولای خود را از خوف عتاب وی بپو...
-
اذرمة
لغتنامه دهخدا
اذرمة. [ اَ رَ م َ ] (اِخ ) از دیار ربیعه ، قریه ایست قدیم و آنرا حسن بن عمربن الخطاب التغلبی از صاحب وی بستد و قصری آنجا بکرد و آنرا استوار ساخت . احمدبن الطیب السرخسی الفیلسوف در کتاب خویش از رحلت معتضد برملة بحرب خمارویةبن احمدبن طولون یاد کند و س...
-
تنسیق صفات
لغتنامه دهخدا
تنسیق صفات . [ ت َ ق ِ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت است از آنکه متکلم موصوف واحد را صفات متعدد بیان نماید خواه به استقلال ...:خداوند بخشنده ٔ دستگیرکریم خطابخش پوزش پذیر.و خواه به اعتبار متعلقات ...:یاقوت لبا لعل رخا غنچه دهاناشمشادقدا سیم بر...
-
شفاعة
لغتنامه دهخدا
شفاعة. [ ش َ ع َ ] (ع اِمص ) خواهش گری . قوله تعالی : و لاتنفعها شفاعة (قرآن 123/2)؛ ای ما لها شافع فتنفعها شفاعته . (از ناظم الاطباء). درخواست آمرزش گناه از کسی که جنایت و ستم درباره ٔ او انجام شده است . (از تعریفات جرجانی ) (از اقرب الموارد). پرسش ...