کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باذل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باذل
/bāzel/
معنی
بذلکننده؛ بخشنده؛ سخی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بخشنده، سخی، بذلکننده، بادبدست، فراخدست ≠ ممسک، خسیس، کنس
۲. کمدهش، نابخشنده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باذل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخشنده، سخی، بذلکننده، بادبدست، فراخدست ≠ ممسک، خسیس، کنس ۲. کمدهش، نابخشنده
-
باذل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] bāzel بذلکننده؛ بخشنده؛ سخی.
-
باذل
فرهنگ فارسی معین
(ذِ) [ ع . ] (ص .) بخشنده .
-
باذل
لغتنامه دهخدا
باذل . [ ذِ ] (ع ص ) بخشنده و سخی . (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). ج ،بُذل . عطادهنده . بسیارعطا. جوانمرد معطی . دهنده . بذل کننده و جودکننده . سخی و جوانمرد. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
بازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَوازِل] [قدیمی] bāzel شتری که دندان نیش درآورده و به بلوغ رسیده است.
-
بازل
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِ. ص .) شتر قوی . ج بوازل .
-
بازل
لغتنامه دهخدا
بازل . [ زِ ] (ع اِ) شتری که دندان نیش برآورده باشد. (منتهی الارب ). دندان نیش شتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتر دندان نیش برآورده . و این در سال نهم باشد و بعد از آن دیگر شتر به سنی نامیده نمیشود وفی المثل بازل عام و بازل عامین گویند. شتری که به ...
-
جستوجو در متن
-
عطادهنده
لغتنامه دهخدا
عطادهنده . [ ع َ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بخشنده . دهش کننده . باذل . معطی . مناح . نائل .
-
نان رساندن
لغتنامه دهخدا
نان رساندن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) نان دادن . باذل و بخشنده و پهلودار بودن . بدیگران کمک کردن . به معاش اطرافیان مدد رساندن . عمل نان رسان .
-
طاهر مشهدی
لغتنامه دهخدا
طاهر مشهدی . [ هَِ رِ م َ هََ ] (اِخ ) میرزا محمدطاهر مشهور به وزیرخان برادر میرزا محمدرفیعبن محمد مشهدی ، متخلص به باذل متوفی به سال 1124 یا 1123 هَ . ق . رجوع به الذریعه ج 7 ص 91 شود.
-
نان ده
لغتنامه دهخدا
نان ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) سخی . بخشنده . باذل . پهلودار. (حاشیه ٔ تاریخ سیستان ). نان رسان . نان دهنده . که معاش دیگران تعهد و تأمین کند. که رزق و معیشت اطرافیان و زیردستان رساند : چنو بخشنده و نان ده اگرگوئی که هرگز به سیستان برنیامد. (تاریخ سی...
-
بذول
لغتنامه دهخدا
بذول . [ ب َ ] (ع ص ) سخی و بخشنده . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بذّال . بسیارعطا. باذل . (یادداشت مؤلف ) : صدر کبیر نظام الدوله خواجه ای بود دانا و زیرک و صاحب مروت و بذول و خورنده و بخشنده . (المضاف الی بدایعالازمان ص 7).
-
دهنده
لغتنامه دهخدا
دهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف ) که چیزی را دهد. آنکه چیزی را به کسی بدهد. آنچه دهد. مقابل گیرنده ؛ دستگاه دهنده . مقابل دستگاه گیرنده در برق و جز آن . (یادداشت مؤلف ). || عطاکننده . (ناظم الاطباء). معطی . باذل . بخشنده . (یادداشت مؤلف ). معطیه . (...