کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باذان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باذان
لغتنامه دهخدا
باذان . (اِخ ) ابواسحاق . تابعی است .
-
باذان
لغتنامه دهخدا
باذان . (اِخ ) باذام . ابوصالح ، مولی ام هانی . مفسر و محدث است . رجوع به باذام شود.
-
باذان
لغتنامه دهخدا
باذان . (اِخ ) باذام . ابومهران . مردی پارسی نژاد است که از طرف کسری حاکم یمن بود. این پادشاه بعد از پاره کردن نامه ٔ حضرت محمد (ص ) وی را مأمور ساخت تا پیغمبری را که در حجاز ظهور کرده دستگیر کرده روانه ٔ حضور نماید، وقتی که صاحب ترجمه مأموریت خود ...
-
واژههای مشابه
-
شهربن باذان
لغتنامه دهخدا
شهربن باذان . [ ش َ رِ ن ِ ] (اِخ ) نام حاکم صنعا در زمان رسول اکرم ، در مجمل التواریخ و القصص و حبیب السیر چنین آمده است : در زمان پیغمبر اسلام به سال 11 هجرت مردی دروغ زن در یمن بنام اسودبن کعب ملقب به ذی الحمار بدعوی پیامبری برخاست . وی تمام یمن ر...
-
ارته باذان
لغتنامه دهخدا
ارته باذان . [ اَ ت َ ] (اِخ ) ارته بازان . از وُلاة آترپاتکان (آذربایجان ) معاصر آن تیوخوس سوم پادشاه سلوکی که با وی عهد دوستی بست . (ایران باستان ص 2625).
-
باذان فارسی
لغتنامه دهخدا
باذان فارسی . (اِخ ) همان باذان باشد. رجوع به باذان و الجماهر ص 67 شود.
-
باذان الکتاب
لغتنامه دهخدا
باذان الکتاب . [ ](اِخ ) نام ناحیه ای از اعمال اهواز. (تاج العروس ).
-
باذان فیروز
لغتنامه دهخدا
باذان فیروز. (اِخ ) بادان فیروز. اسم اردبیل که شهر مشهوریست بآذربایجان که فیروز یکی از ملوک فارس آنرا بنا نهاد. (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ). آنرا در قدیم فیروزآبادمیخواندند. رجوع به بادان پیروز و تاج العروس شود.
-
باذان بن ساسان
لغتنامه دهخدا
باذان بن ساسان . [ ن ِ ن ِ ] (اِخ ) ظاهراً همان باذان حاکم یمن است که بسال دهم هجرت اسلام آورد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 281).
-
واژههای همآوا
-
بازان
لغتنامه دهخدا
بازان . (اِ) طشت برنجین بزرگ که در آن رخت شویند. || سرچشمه . (ناظم الاطباء).
-
بازان
لغتنامه دهخدا
بازان . (اِخ ) دهی است از دهستان پیش خور بخش رزن شهرستان همدان که در46 هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ رزن و 6 هزارگزی شمال راه عمومی فامنین به نوبران در کوهستان قرار دارد. هوایش معتدل و دارای 236 تن سکنه میباشد. آبش از قنات و محصولش غلات ، لبنیات ، شغل مر...
-
بازان
لغتنامه دهخدا
بازان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان لفمجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان که در 7 هزارگزی باختر لاهیجان کنار راه فرعی لاهیجان به کیسم در جلگه قرار دارد. هوایش معتدل مرطوب و دارای 189 تن جمعیت می باشد. آبش از نهر کیاجو از سفیدرود و محصولش برنج ، ابریشم و صیف...
-
بازان
لغتنامه دهخدا
بازان . (اِخ ) مرتع و مزرعه ای است از دهستان قبادی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه که در 12 هزارگزی خاور نهر آب و مجاور مزارع و مراتع مامنان و سرابیان واقع است . در زمستان سکنه ندارد و در تابستان چند خانواده از ایل قبادی برای تعلیف احشام و زراعت بدانجا می ...