کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باد کردن
معنی
(کَ دَ) (مص م .)1 - باد زدن . 2 - فخر فروختن ، فیس کردن . 3 - به فروش نرفتن کالا و ماندن روی دست صاحبش . 4 - کسی را به کاری صعب برانگیختن ، تیر کردن . 5 - محو ک ردن . 6 - دمیدن در سازهای بادی و به صدا درآوردن آن ها.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. متورم شدن، ورم کردن
۲. آماس کردن، پف کردن
۳. نفخ کردن
۴. افاده فروختن، افاده کردن، تبختر کردن، فیس کردن
۵. به فروش نرفتن، روی دستماندن، مصرف نشدن ≠ به فروش رساندن، آب کردن
۶. پرهوا کردن، دمیدن
۷. برانگیختن، تهییج کردن، تی
دیکشنری
bag, balloon, bloat, distend, heave, huff, inflation, swell, puff
-
جستوجوی دقیق
-
باد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. متورم شدن، ورم کردن ۲. آماس کردن، پف کردن ۳. نفخ کردن ۴. افاده فروختن، افاده کردن، تبختر کردن، فیس کردن ۵. به فروش نرفتن، روی دستماندن، مصرف نشدن ≠ به فروش رساندن، آب کردن ۶. پرهوا کردن، دمیدن ۷. برانگیختن، تهییج کردن، تی
-
باد کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .)1 - باد زدن . 2 - فخر فروختن ، فیس کردن . 3 - به فروش نرفتن کالا و ماندن روی دست صاحبش . 4 - کسی را به کاری صعب برانگیختن ، تیر کردن . 5 - محو ک ردن . 6 - دمیدن در سازهای بادی و به صدا درآوردن آن ها.
-
باد کردن
لغتنامه دهخدا
باد کردن . [ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفخ کردن . ورم کردن . آماس کردن . منتفخ شدن . انتفاخ . آماهیدن . آماسیدن . تنفخ . متورم شدن . برآماسیدن . تورم . ورم پیدا کردن . || باد زدن : بر سر بالین شیخ نشسته با مروحه در دست و شیخ را باد میکرد. (اسرار التوحید ص 1...
-
باد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارفع , انتفاخ , انفخ , حقيبة , ملء , منفوش , نتوء
-
واژههای مشابه
-
بَادِ
فرهنگ واژگان قرآن
باديه نشين - صحرا گرد - مسافر
-
گنج باد
لغتنامه دهخدا
گنج باد. [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج بادآور. گنج بادآورد. رجوع به گنج بادآورد شود.
-
گرم باد
لغتنامه دهخدا
گرم باد. [ گ َ ] (اِ مرکب ) باد گرم باشد. || مجازاً سموم .
-
foehn
گرمباد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد فروشیب گرم و خشک در بادپناه آلپ که نتیجۀ شارش همدیدمقیاس از عرض رشتهکوه است متـ . فون
-
wind force
نیروی باد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نیروی ناشی از باد وارد بر یک سازه یا جسم متناسب با مجذور سرعت باد
-
wind pressure, velocity pressure
فشار باد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نیروی کلی اعمالشدۀ باد بر روی یک ساختار
-
gap wind
کافباد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد قویِ ترازپایین که از مسیر تقریباً مسطح بین دو رشتهکوه یا از کافِ موجود در یک مانع کوهستانی عبور میکند
-
wind scale
مقیاس باد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← مقیاس باد زمینگَرد
-
fog wind
مِهباد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد مرطوب شرقی که از روی کوههای آند در شرق دریاچۀ تیتیکاکا عبور میکند و در غرب کوهها بهصورت تندوزۀ سخت نزول میکند متـ . اَبرباد nebelwind
-
نوش باد
لغتنامه دهخدا
نوش باد. (اِ مرکب ) نوائی از موسیقی . (رشیدی ). نام پرده ای است از نوای چکاوک . نوش باده . (جهانگیری ) (از برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ).