کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باد ریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باد شرطه
فرهنگ فارسی معین
(دِ شُ طِ) (اِمر.) باد مساعد برای کشتیرانی .
-
باد شمال
فرهنگ فارسی معین
(دِ شُ) (اِمر.) باد صبا، صبا.
-
باد عقیم
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ عَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) بادی که برای هلاک قوم عاد فرستاده شد.
-
باد کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .)1 - باد زدن . 2 - فخر فروختن ، فیس کردن . 3 - به فروش نرفتن کالا و ماندن روی دست صاحبش . 4 - کسی را به کاری صعب برانگیختن ، تیر کردن . 5 - محو ک ردن . 6 - دمیدن در سازهای بادی و به صدا درآوردن آن ها.
-
باد گرفته
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تِ) (ص مر.)متکبر، مغرور.
-
باد گشتن
فرهنگ فارسی معین
(گَ تَ) (مص ل .) هدر رفتن ، برباد رفتن .
-
باد نشسته
فرهنگ فارسی معین
(نِ تِ) (ص مر.) کسی که غرور و تکبر از سرش به در رفته .
-
باد نوروز
فرهنگ فارسی معین
(دِ نُ)(اِمر.) لحنی از موسیقی قدیم .
-
آتش باد
لغتنامه دهخدا
آتش باد. [ ت َ ] (اِ مرکب ) سَموم . باد گرم .
-
آس باد
لغتنامه دهخدا
آس باد. (اِ مرکب ) آسیا که بقوت باد گردد. بادآس . رحی الرّیح . (ربنجنی ). آسیاچرخ .
-
ابرقان باد
لغتنامه دهخدا
ابرقان باد. [ اَ رَ ] (اِخ ) نام منزلی بر راه مکه از جانب بصره پس از رمیلةاللوی .
-
جستن باد
لغتنامه دهخدا
جستن باد. [ ج َ ت َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هبوب . (دهار). وزیدن باد و وزیدن گرفتن آن . (یادداشت مؤلف ).
-
دره باد
لغتنامه دهخدا
دره باد. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایرج بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 93هزارگزی خاور اردکان و 6هزارگزی راه شوسه ٔ شیراز به بوشهر، با 344 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران 7).
-
سرخ باد
لغتنامه دهخدا
سرخ باد. [ س ُ ] (اِ مرکب )نام مرضی است . (آنندراج ). و رجوع به سرخ باده شود.
-
سرد باد
لغتنامه دهخدا
سرد باد. [ س َ ] (اِ مرکب ) آه سرد. ناله ٔ سرد : همان شهر ایرانش آمد بیادهمی برکشید از جگر سرد باد. فردوسی .چو گفتار موبد بیاد آمدش ز دل بر یکی سرد باد آمدش . فردوسی .چو از پندهای تو یاد آورم همی از جگر سرد باد آورم . فردوسی .برآرم سرد بادی زین دل ری...