کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادیه
/bādiye/
معنی
صحرا؛ بیابان؛ هامون.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیابان، تیه، صحرا، فلات، وادی، هامون
۲. ظرف، کاسه ≠ آبادی، شهر
دیکشنری
bowl, wild, wilderness
-
جستوجوی دقیق
-
بادیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیابان، تیه، صحرا، فلات، وادی، هامون ۲. ظرف، کاسه ≠ آبادی، شهر
-
بادیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بادیَة، جمع: بَوادی] bādiye صحرا؛ بیابان؛ هامون.
-
بادیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: باطیَة] bādiye کاسۀ معمولاً بزرگ از جنس سفال، فلز، و مانندِ آن؛ طاس.
-
بادیه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . بادیة ] ( اِ.)1 - صحرا، بیابان . ج . بوادی . 2 - کاسه بزرگ .
-
بادیه
لغتنامه دهخدا
بادیه . [ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) رجوع به بادیة شود.
-
بادیه
لهجه و گویش بختیاری
bâdia بادیه، کاسه بزرگ.
-
واژههای مشابه
-
بادیة
لغتنامه دهخدا
بادیة. [ ی َ ] (اِخ ) بنت غیلان ثقفی . از صحابه بود. صاحب الاصابه آرد بادیة بنت غیلان بن سلمة الثقفی بود و چون پدرش اسلام آورد او نیز مسلمانی گزید و روایت کرد و ابن منده از طریق احمدبن خالد وهبی از محمدبن اسحاق الزهری از قاسم بن محمد از وی روایت کرد....
-
بادیة
لغتنامه دهخدا
بادیة. [ ی َ ] (ع اِ) بدو. صحرا. خلاف حضر. ج ، بادیات ، بَواد. (قطر المحیط). بوادی . (مهذب الاسماء). صحرا و بیابان . (غیاث ) (آنندراج ). خرابه . دشت بی آب وعلف : بادیه ٔ تیه ؛ صحرای تیه . (ناظم الاطباء). تأنیث بادی . صحرا. اهل البادیه ؛ تازیان چادرن...
-
بادية
دیکشنری عربی به فارسی
پيشوند , پيشوندي
-
بادیه، بادیه مسی
لهجه و گویش تهرانی
کاسه بزرگ
-
بادیه پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی، فارسی] [قدیمی] bādiyepeymā رونده در بادیه؛ صحراگرد.
-
بادیه پیمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی، فارسی] [قدیمی] bādiyepeymāy(')i بادیه طی کردن؛ درنوردیدن بادیه.
-
بادیه نشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، فارسی] bādiyenešin ۱. صحرانشین.۲. مردم چادرنشین.
-
سراب بادیه
لغتنامه دهخدا
سراب بادیه . [ س َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 13 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آباد بکرمانشاه و 15 هزارگزی شمال خرم آباد. هوای آن معتدل و دارای 120 تن جمعیت است . آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آنجاغ...