کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادی
/bādi/
معنی
۱. کارکننده با باد: آسیای بادی، کشتی بادی، سازهای بادی.
۲. ویژگی وسیلهای ارتجاعی مانند لاستیک که آن را از هوا پر میکنند: قایق بادی.
۳. ویژگی سلاحی که با فشار هوا گلوله را پرتاب میکند: تفنگ بادی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. منسوب به باد ≠ آبی، خاکی، ناری
۲. آغازگر ≠ خاتم
۳. آفریننده، خالق ≠ مخلوق
۴. آغاز، ابتدا، اوان، اول، شروع ≠ انتها، پایان
۵. دایم، همیشه
دیکشنری
breezy, pneumatic
-
جستوجوی دقیق
-
بادی
واژگان مترادف و متضاد
۱. منسوب به باد ≠ آبی، خاکی، ناری ۲. آغازگر ≠ خاتم ۳. آفریننده، خالق ≠ مخلوق ۴. آغاز، ابتدا، اوان، اول، شروع ≠ انتها، پایان ۵. دایم، همیشه
-
بادی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به باد) bādi ۱. کارکننده با باد: آسیای بادی، کشتی بادی، سازهای بادی.۲. ویژگی وسیلهای ارتجاعی مانند لاستیک که آن را از هوا پر میکنند: قایق بادی.۳. ویژگی سلاحی که با فشار هوا گلوله را پرتاب میکند: تفنگ بادی.
-
بادی
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [قدیمی] bādi باشی؛ همیشه باشی: ◻︎ شاد بادی که کردیَم شادان / ای به تو خانومانم آبادان (نظامی۴: ۶۷۹).
-
بادی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: بادِئ] [قدیمی] bādi ۱. دورشونده.۲. آغازکننده؛ شروعکننده.۳. آشکارشونده؛ پیداشونده.
-
بادی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) منسوب به باد. ویژگی وسیله یا دستگاهی که با باد کار می کند یا به صدا درمی آید یا با باد پر می شود.
-
بادی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . بادی ] (اِفا بدء.) 1 - آغاز کننده . 2 - آفریننده . 3 - نو بیرون آورنده . 4 - (اِ.) آغاز، شروع .
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (اِخ ) ابوالحسن احمدبن علی بادی یا بادا. عامه وی را ابن البادا خوانند. (از انساب سمعانی ). رجوع به بادا شود.
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. در 40هزارگزی جنوب ایذه در کوهستان واقعست . منطقه ای است گرمسیر با 105 تن سکنه . آبش از چشمه و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ضمیمه ٔ صفحه ٔ ...
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (ص نسبی ) آنچه منسوب به باد باشد از فلکیات همچو: برج جوزا و دلو و میزان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا). || منسوب به باد (نفخ ) در اصطلاح موسیقی . از ذوات النفخ در برابر زهی (ذوات الاوتار). رجوع به آهنگ شود. || (فعل دعایی ) یع...
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (ص نسبی ) منسوب به باد.- انجیر بادی ، تین بادی ؛ انجیر پیش رس و انجیر بادی در فارس معدودی ثمر انجیر است که پیش از رسیدن دیگر انجیرهای درختی پوچ و پرباد و کم مزه رسد.- بواسیر بادی ؛ نوعی از بواسیر.- چراغ بادی ؛ چراغ سیمی (در تداول عامه ). چر...
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (ع ص ) (از «ب دء») آغازکننده ٔ به چیزی . (از منتهی الارب ). آغازکننده . (غیاث ) (آنندراج ). ابتداکننده . آغازنده . پیشدست : گفت آری آنچه کردم اِستم است لیک هم میدان که بادی اظلم است . مولوی .سهم بسهم والبادی ٔ اظلم . بادی الرأی ؛ در اول دیدار...
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (ع ص )(از «ب دو») پیدا و آشکار شونده . (از منتهی الارب ).- بادی الرأی ؛ ظاهر رای و آنانکه آنرا مهموز دانند آنرا از بدأت گیرند، و آن بمعنی اول رأی است . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). ظاهر رأی یا اول آن . (منتهی الارب ).|| برآینده بسوی با...
-
بادی
دیکشنری فارسی به عربی
هوائي
-
بادی
لهجه و گویش تهرانی
مربوط به باد ،باد آورد:ماسه بادی،چراغ بادی ،ترمز بادی