کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادکش
/bādkeš/
معنی
۱. بادگیر.
۲. تنوره.
۳. مجرای باد در دیوار یا سقف خانه.
۴. (طب قدیم) شاخ یا آلت میانتهی که حجامتگر محل حجامت را با آن میمکید و بعد تیغ میزد.
۵. (پزشکی) = بادشکن
〈 بادکش کردن: (مصدر متعدی) (طب قدیم) کوزه انداختن به بدن بیمار؛ حجامت کردن. Δ هوای داخل استکان یا ظرف دیگر شبیه آن را بهوسیلۀ حرارت گرم کرده و دهانۀ آن را روی پوست بدن بیمار میچسباندند تا جریان خون را سریعتر کند. این عمل بیشتر در بیماریهای حاد ریوی، کمردرد، و پهلودرد صورت میگرفت.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: بادکش کرد
بن حال: بادکش کن
دیکشنری
aspirator
-
جستوجوی دقیق
-
بادکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] bādkeš ۱. بادگیر.۲. تنوره.۳. مجرای باد در دیوار یا سقف خانه.۴. (طب قدیم) شاخ یا آلت میانتهی که حجامتگر محل حجامت را با آن میمکید و بعد تیغ میزد.۵. (پزشکی) = بادشکن〈 بادکش کردن: (مصدر متعدی) (طب قدیم) کوزه انداختن به ب...
-
بادکش
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ) (اِمر.) 1 - شاخ یا هر آلت میان تهی که حجام محل حجامت را با آن می مکید و بعد تیغ می زد. 2 - روزنه ای برای جریان یافتن باد که در سقف یا دیوار خانه تعبیه می کردند. 3 - دم زرگری و آهنگری .
-
بادکش
لغتنامه دهخدا
بادکش . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) خشت باد را گویند. و آن نوعی از بادزن باشد بسیار بزرگ که در میان خانه آویزند و با طناب و ریسمان در کشاکش آرند. (برهان ) (آنندراج ). بادزن بزرگ . (ناظم الاطباء). خشت باد بود و بعضی از صاحب فرهنگان بمعنی بادبیزن نوشته ان...
-
بادکش
لغتنامه دهخدا
بادکش . [ ک ُ ] (نف مرکب ) بادشکن . داروئی که نفخ شکم بنشاند، چون انیسون ، بادیان و زیره ٔ سبز. ضد نفخ که سبب آروغ شود. که رفع نفع معده و جز آن کند (دارو). طارد ریاح . کاسرالریاح . محلل اورام ریاح . رجوع به بادکن و بادشکن شود.
-
بادکش
دیکشنری فارسی به عربی
عمود
-
واژههای مشابه
-
بادکش فراشی
لغتنامه دهخدا
بادکش فراشی . [ ک َ / ک ِ ش ِ ف َرْ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از بادکش بزرگ . (آنندراج ).
-
بادکش کردن
لغتنامه دهخدا
بادکش کردن . [ ک َ / ک ِک َ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن خون را بسوی جلد بوسیله ٔ بادکش یا شاخ یا استکانی که هوای آنرا بیرون کرده باشند، با مکیدن یا سوختن پنبه و یا چیز دیگر در آن . || حجامت کردن .
-
Trematoda
بادکشویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از پهنکرمتباران که لولۀ گوارش آنها معمولاً دارای دو شاخۀ اصلی و یک بادکش پیشین و یک بادکش پسین هستند؛ این جانوران انگل مهرهداران هستند و تکوین آنها غیرمستقیم است؛ اولین میزبان آنها حلزونی از نرمتنتباران و میزبان نهاییشان یک...
-
جستوجو در متن
-
cuppings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فنجان، بادکش
-
exhaust pipe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوله اگزوز، بادکش
-
کوزه انداختن
لغتنامه دهخدا
کوزه انداختن . [ زَ/ زِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) بادکش کردن با کوزه های دهان فراخ کوچک . بادکش با کوزه های خرد کردن ، و بیشتر این عمل با زنان که خون از ایشان بسیار رود، کنند و کوزه به کمرشان اندازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
زالو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جانوری است آبزی از ردة کرم های حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش هایی است که به وسیلة آن ها خود را به حیوانات می چسباند و خون آنان را می مکد.
-
بادکن
لغتنامه دهخدا
بادکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) گسیختگی و پارگی و دریدگی . (ناظم الاطباء). || آنچه آروغ آرد. رجوع به بادکش و بادشکن شود.