کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادکرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادکرده
لغتنامه دهخدا
بادکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آماسیده . ورم کرده . || با نخوت و تکبر. کبرکرده .
-
بادکرده
دیکشنری فارسی به عربی
متهدل
-
جستوجو در متن
-
متورم
واژگان مترادف و متضاد
بادکرده، پفکرده، دمیده، ورمدار
-
آماسانیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āmāsānide بادکرده؛ ورمپیداکرده.
-
آماسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آماهیده› 'āmāside ورمکرده؛ بادکرده؛ پفکرده.
-
پکیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] pokide ۱. بادکرده.۲. انبوه.
-
متهدل
دیکشنری عربی به فارسی
بادکرده , شل , ول , کيسه اي متورم , قلنبه
-
کلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalak نوعی قایق که با چوب، تخته، و چند خیک بادکرده درست میشود و بهوسیلۀ آن از روی آب عبور میکنند.
-
جاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژاله› jāle خیکهای بادکردهای که چند تکه چوب و تخته به آن ببندند و برای عبور از آب بر آن بنشینند.
-
پف آلود
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) = پف آلود. پف - آلود: 1 - بادکرده ، ورم کرده . 2 - آماسیده روی .
-
دم کرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) damkarde ۱. هرچیزی که آن را دم کرده باشند از چای و قهوه و برنج و دارو.۲. (صفت فاعلی) بادکرده؛ ورمکرده.
-
متورم
لغتنامه دهخدا
متورم . [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] (ع ص ) آماسنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).آماسیده . ورم کرده و برآمده و بادکرده . (ناظم الاطباء). آماسیده . آماهیده . خاسته . منتفخ . برآماهیده . بادکرده . برآماسیده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
آماسیده
لغتنامه دهخدا
آماسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) متوَرّم . منتفخ . متهبج . آماهیده . بادکرده . ورم کرده . پُف کرده . برآماسیده . تمیده : باثعالشفه ؛ آماسیده لب . (ربنجنی ).
-
مهبجة
لغتنامه دهخدا
مهبجة. [ م ُهََ ب ْ ب ِ ج َ ] (ع ص ) آماسیده . ورم کرده . بادکرده .- ادویه ٔ مهبجه ؛ داروهای متورم کننده و محرک و سوزاننده .