کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادپِیْچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادپِیْچ
لهجه و گویش گنابادی
badpeych در گویش گنابادی یعنی تاب ، نوسان و حرکت روی طنابی که دو سرش به جایی بسته شده و با زمین فاصله دارد.
-
واژههای مشابه
-
بادپیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بازپیچ، وازپیچ› [قدیمی] bādpič تاب؛ ریسمانی که از جایی آویزان میکردند و در آن مینشستند تا به جلو و عقب حرکت کنند؛ آورک؛ اورک؛ بازام: ◻︎ ز تاک خوشه فروهشته وز باد نوان / چو زنگی شده بر بادپیچ بازیگر (ابوالمثل بخارایی: صحاحالفرس: بادپیچ)
-
بادپیچ
لغتنامه دهخدا
بادپیچ . (اِ مرکب ) ریسمانی باشد که در ایام عید و جشن از جائی آویزند و زنان و کودکان بر آن نشینند و در هوا آیند و روند و بارپیچ هم آمده است . (برهان ) (ناظم الاطباء). بازپیچ و وازپیچ . (اداةالفضلا). کاز. کواچو (کرمان ). چنجونی یا چنچولی (اصفهان ). با...
-
واژههای همآوا
-
بادپیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بازپیچ، وازپیچ› [قدیمی] bādpič تاب؛ ریسمانی که از جایی آویزان میکردند و در آن مینشستند تا به جلو و عقب حرکت کنند؛ آورک؛ اورک؛ بازام: ◻︎ ز تاک خوشه فروهشته وز باد نوان / چو زنگی شده بر بادپیچ بازیگر (ابوالمثل بخارایی: صحاحالفرس: بادپیچ)
-
بادپیچ
لغتنامه دهخدا
بادپیچ . (اِ مرکب ) ریسمانی باشد که در ایام عید و جشن از جائی آویزند و زنان و کودکان بر آن نشینند و در هوا آیند و روند و بارپیچ هم آمده است . (برهان ) (ناظم الاطباء). بازپیچ و وازپیچ . (اداةالفضلا). کاز. کواچو (کرمان ). چنجونی یا چنچولی (اصفهان ). با...
-
جستوجو در متن
-
وازپیچ
لغتنامه دهخدا
وازپیچ . (اِ) بادپیچ . رجوع به بادپیچ ، وازنیچ ، وازینج شود.
-
تاببازی
واژگان مترادف و متضاد
آبرک، ارجوحه، بادپیچ
-
باذپیچ
لغتنامه دهخدا
باذپیچ . (اِ مرکب ) در نسخه ٔ خطی فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است و همان بازپیچ و بادپیچ باشد. رجوع به بادپیچ و بازپیچ شود.
-
هالوجین
لغتنامه دهخدا
هالوجین . (اِ) بادپیچ . (ناظم الاطباء).
-
باژپیچ
لغتنامه دهخدا
باژپیچ . (اِ مرکب ) چنچولی . بادپیچ . دَوداءة. تاب .
-
وازنیج
لغتنامه دهخدا
وازنیج . (اِ) بادپیچ و ریسمانی که از جایی آویزند و در جشنها و عیدها بر آن نشسته و در هوا آیند و روند کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به وازینچ و نیز رجوع به بادپیچ شود.
-
بازام
لغتنامه دهخدا
بازام . (اِ) بازیچه ای مر کودکان را که آورک نیز گویند. (ناظم الاطباء). بادپیچ را گویند. (آنندراج ). رجوع به بادپیچ و شعوری ج 1 ورق 177 شود.