کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادوریا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادوریا
لغتنامه دهخدا
بادوریا. [ رَ ] (اِخ ) قطعه ای است از کوره ٔ استان در سوی غربی بغداد که اکنون از کوره ٔ نهر عیسی بن علی بشمار میرود و نحاسیه و حارثیه و نهر ارما از آن ناحیه است و در کناره ٔ آن قسمتی از بغداد بنیان نهاده شده است از قبیل قُرَیّة و نجمی و رقة... گویند ...
-
جستوجو در متن
-
بادوریاء
لغتنامه دهخدا
بادوریاء. (اِخ ) رجوع به بادوریا شود.
-
فروسیج
لغتنامه دهخدا
فروسیج . [ ف ُ ی َ ] (اِخ ) جایی است از اعمال بادوریا. (از معجم البلدان ).
-
استان العال
لغتنامه دهخدا
استان العال . [ اِ نُل ْ ] (اِخ )کوره ایست بمغرب بغداد از سواد، مشتمل بر چهار طسوج :انبار و بادوریا و قطربل و مسکن . (معجم البلدان ).
-
بادوری
لغتنامه دهخدا
بادوری . (اِخ ) ابوالحسن علی بن احمدبن سعید. از محدثان بود و از مقاتل ازذوالنون مصری حدیث کرد. و ابوجهضم از وی روایت داردو در بادوریا از وی حدیث نوشت . (از معجم البلدان ).
-
زیدیة
لغتنامه دهخدا
زیدیة. [ زَ دی ی َ ] (اِخ ) دهی است به بغداد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قریه ای از سواد بغداد از اعمال بادوریا. ابوبکر محمدبن یحیی بن محمد الشوکی بدان منسوب است . (از معجم البلدان ). || آبی است مر بنی نمر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلد...
-
صراة
لغتنامه دهخدا
صراة. [ ص َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: صراة دو نهر است به بغداد، صراة کبری و صراة صغری و من (یاقوت ) جز یکی را نشناسم و آن نهری است که از نهر عیسی از بلدی که آن را مُحول نامند گرفته میشود و بین آن بلد و بغداد یک فرسنگ است و ضیاع بادوریا را سیراب کند و از آن...
-
استان
لغتنامه دهخدا
استان . [ اِ / اُ ] (پهلوی ، اِ) کوره . رستاق . روستا. در عهد ساسانیان ، ایالات را به أجزائی چند تقسیم کرده هر یک را یک استان می گفته اند (پاذکستپان ) ظاهراً در اصل عنوان نایب الحکومه ٔ یک استان بوده است . (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترج...
-
یا
لغتنامه دهخدا
یا. (حرف ربط) حرف ربط است . صاحب غیاث اللغات و آنندراج آرند: در فارسی از حروف عاطفه است و افاده ٔ معنی تردید کند و از شأن اوست که بر معطوف علیه و معطوف هر دو آید در این صورت مدخول یکی منفی و مدخول دیگری مثبت باشد مثلاًیا مردی یا نامردی . یا مرد باش ...