کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باده نوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باده نوشی
/bādenuši/
معنی
بادهخواری؛ شرابخواری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باده نوشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bādenuši بادهخواری؛ شرابخواری.
-
باده نوشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) شراب خواری ، می خواری .
-
باده نوشی
لغتنامه دهخدا
باده نوشی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل باده نوش . میخواری . شرابخواری . میخوارگی . باده پیمائی . شرابخوارگی . می گساری . باده خواری . باده گساری کردن . باده گرفتن . می خوردن . باده کشیدن . باده نوشیدن . می زدن . می گساردن . باده خوردن . باده گساردن...
-
واژههای مشابه
-
نوش باده
لغتنامه دهخدا
نوش باده . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نوش باد. رجوع به مدخل قبل شود.
-
نوشین باده
لغتنامه دهخدا
نوشین باده . [ شیم ْ دَ / دِ ] (اِخ ) نام نوائی از موسیقی از مخترعات باربد. (جهانگیری ). لحن بیست وهشتم است از سی لحن باربد و نام نوائی است از موسیقی . (برهان قاطع). در فهرستی که نظامی در خسرو و شیرین برای سی ویک لحن باربدی آورده لحن بیست وچهارم است ...
-
غم باده
لغتنامه دهخدا
غم باده . [ غ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بیماریی بود که بسبب غم خوردن بسیار عارض شود. (برهان قاطع). ظاهراً همان غم باد است . رجوع به غم باد شود. و در حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین آمده : ظاهراً غم باره است ، بمعنی کسی که بسیار غم خورد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ ...
-
باده پالا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بادپالا› [قدیمی] bādepālā آنچه شراب را با آن صاف کنند.
-
باده پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] bādeparast ۱. بادهنوش؛ شرابخوار.۲. کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد؛ میپرست: ◻︎ به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بُوَد پیر بادهپرست (فردوسی: ۲۱۷۵).
-
باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹بادهپیمای› [قدیمی] bādepeymā ۱. بادهخوار؛ بادهنوش: ◻︎ چو با حبیب نشینی و باده پیمایی / به یاد دار محبان بادهپیما را (حافظ: ۲۴ حاشیه).۲. کسی که بسیار باده بخورد.
-
باده پیمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bādepeymāy(')i بادهنوشی؛ شرابخوری.
-
باده فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bādeforuš فروشندۀ باده؛ میفروش.
-
باده کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bādekeš بادهخوار؛ بادهپیما.
-
باده گسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bādegosār بادهخوار؛ میگسار؛ آنکه عادت به نوشیدن باده دارد.
-
باده گساری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bādegosāri میگساری؛ بادهنوشی؛ بادهخواری.