کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادنجان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادنجان
/bādenjān/
معنی
= بادمجان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
aubergine
-
جستوجوی دقیق
-
بادنجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bādenjān = بادمجان
-
بادنجان
لغتنامه دهخدا
بادنجان . [ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی بادنگانست . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی بادنگانست و آن ترکاریست معروف که بهندی بیگن گویند. (آنندراج ). باتِنگان . (محمودبن عمر). معروف است ، بعض عرب آنرا کهکب خوانند. (نزهة القلوب ). مَغْد. (المعرب جوالیقی ص 31...
-
بادنجان
لغتنامه دهخدا
بادنجان . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وبخش سیمکان شهرستان جهرم . در 25هزارگزی شمال باختر کلاکلی کنار راه عمومی سیمکان به میمند، در دامنه واقعست . هوایش گرم و دارای 241 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات ، برنج ، خرما، لیمو و شغل مرد...
-
Solanum
بادنجان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از بادنجانسانان علفی پهنبرگ یا بالارونده یا بوتهای یا درختچهای یا درختی کوچک یک یا چندساله با 1500 تا 2000 گونه که تنوع و گسترش جهانی دارند و شامل گیاهان خوراکی ارزشمند و همچنین شماری گیاهان سمی هستند؛ برگهای آنه...
-
بادنجان
دیکشنری فارسی به عربی
باذنجان
-
واژههای مشابه
-
کشک بادنجان
لغتنامه دهخدا
کشک بادنجان . [ ک َ دِ ] (اِمرکب ) کشک و بادنجان . رجوع به کشک و بادنجان شود.
-
کشکه بادنجان
لغتنامه دهخدا
کشکه بادنجان . [ ک َ ک َ / ک ِ دِ ] (اِ مرکب ) بادنجان آمیخته به کشک . رجوع به کشک و بادنجان شود.
-
کشک بادنجان
فرهنگ فارسی معین
( ~ دِ) (اِمر.) خوراکی ایرانی که بادنجان کباب شده یا سرخ کرده را با پیاز و گاه گوشت چرخ کرده یا قیمه می پزند و در آن نعنا و کشک و گردو می ریزند.
-
بادنجان بری
لغتنامه دهخدا
بادنجان بری . [ دَ / دِ جا ن ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادنجان صحرائی . حَدَق . عِرْصِم . بهندی بهت کتائی و بزرگ آنرا بهرنا و بیونانی کفیشون نامند. ماهیت آن : نبات آن بقدر ذرعی و زیاده بر آن و پرشعبه و خاردار و مزروع و خودرو و استاده و مفر...
-
بادنجان ترشی
لغتنامه دهخدا
بادنجان ترشی . [ دَ / دِ ت ُ ] (اِ مرکب ) بادنجان که در سرکه نگه دارند و پس از مدتی بمصرف رسانند.
-
بادنجان دشتی
لغتنامه دهخدا
بادنجان دشتی . [ دَ / دِ جا ن ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادنجان صحرائی . بادنجان بری . به هندی کتائی بزرگ . (الفاظالادویه ). بهت کتائی . و بزرگ آنرا بهرتا گویند. (مخزن الادویه ). و رجوع به بادنجان بری و صحرائی شود.
-
بادنجان سفید
لغتنامه دهخدا
بادنجان سفید. [ دَ / دِ جا ن ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادنجان ابیض . نوعی از بادنجان است که ثمره ٔ آن دراز و نرم است . رجوع به بادنجان و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 69 شود.
-
بادنجان صحرائی
لغتنامه دهخدا
بادنجان صحرائی . [ دَ / دِ جا ن ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادنجان دشتی . بادنجان بری . عَرْصَم . کَفیشون . و رجوع به بادنجان بری و بادنجان دشتی شود.
-
بادنجان فرنگی
لغتنامه دهخدا
بادنجان فرنگی . [ دَ / دِ ف َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از پاگوشتی است که بعد از کشف آمریکا پیدا شده و نام دیگرش تماته است . (فرهنگ نظام ). گوجه فرنگی . تمات . طماطم .