کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادفره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادفره
/bādfare/
معنی
= بادفر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bādfare = بادفر
-
بادفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bādafrah = بادافراه
-
بادفره
لغتنامه دهخدا
بادفره . [ دَ رَه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بادفراه . (فرهنگ نظام ). بمعنی بادفراه است که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان ) (آنندراج ). بمعنی بادافراه است . (اوبهی ) : گر نعمهای او چو چرخ دوان همه خوابست و باد بادفره . رودکی (از احوال و اشعار رودکی ص 1069).ر...
-
بادفره
لغتنامه دهخدا
بادفره . [ ف ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بازیچه ٔ اطفال است و آن چوب یا چرمی باشد که ریسمانی بر آن بندند و درکشاکش آرند تا صدائی از آن ظاهر شود. (برهان ). بازیچه ٔ اطفال است . (آنندراج ). چوبکی باشد، رشته در میان ، کودکان آنرا تاب دهند. (صحاح الفرس ). چوب...
-
جستوجو در متن
-
خدروف
لغتنامه دهخدا
خدروف . [ خ ُ ] (ع اِ) بادفَرَه . خَرّاره . (یادداشت بخط مؤلف ). این کلمه در اغلب فرهنگها با «ذال » معجمه آمده . رجوع به خذروف شود.
-
باذافراه
لغتنامه دهخدا
باذافراه . [ اَ ] (اِ مرکب ) بادافراه : و باداش این حقوق و باذافراه این نفاق و شقاق ... تقدیم افتد. (سندبادنامه ص 70). رجوع به بادافراه ، بادافره ، بادفره شود.
-
خذرة
لغتنامه دهخدا
خذرة. [ خ ُ رَ ] (ع اِ) چرمی مدور که کودکان ریسمان در آن کرده در کشاکش آرند تا از آن صدابرآید و بفارسی بادفره گویند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 390).
-
بادفرک
لغتنامه دهخدا
بادفرک . [ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) بازیچه ٔ اطفال باشد. بادآفراه . بادافراه . بادافرا. بادفرا. بادفراه . بادفرنگ . بادفرنک . بادفر. بادفره . بادبر. بادبره . بادبرک . (محمودبن عمر ربنجنی ). بادپر. فرفر. فرموک . فرفروک . فرفره .بهنه . پهنه . گردنای . شیربا...
-
بادفرنگ
لغتنامه دهخدا
بادفرنگ . [ ف ِ ن َ ] (اِ مرکب ) در خراسان بادفراه را گویند. (از برهان : بادفراه ). رجوع به بادآفراه ، بادافره ، بادافرا، بادفرا، بادفرنگ ، بادبر، بادپر، فرفر، فرفروک ، بادفر، بادفره ، بادفرک ، بادبره ، خذروف ، شیربانگ ، گلگیس ، پِل ، دوّامه ، بادفرک...
-
بادافره
لغتنامه دهخدا
بادافره . [ اَ رَه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بادافراه . مکافات بدی . (فرهنگ نظام ): بمعنی بادافراه است که مکافات بدی باشد. (برهان ). مکافات بدیست . (آنندراج ). عقوبت و مکافات و انتقام و سیاست . (ناظم الاطباء: بادافراه ) : ببادافره این گناهم مگیرتو ای آفرین...
-
بادفراه
لغتنامه دهخدا
بادفراه . [ دَ ف َ ] (اِ مرکب ) مخفف بادافراه .(فرهنگ نظام ). بمعنی بادفراست که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان ). جزای گناه و مکافات بدی . (غیاث ) (آنندراج ). بمعنی بادافراه است . (جهانگیری ) : پاداشن نیکان همه نیکیست درین ملک چونانکه بدان را ز بدی با...
-
خذروف
لغتنامه دهخدا
خذروف . [ خ ُ ] (ع اِ) بادفره که بازیچه ٔ کودکان از چرم مدور باشد. (ناظم الاطباء). ج ، خذاریف . بادبرک . بادفَرَه . بادفَرَک . فِرفِره . (یادداشت بخط مؤلف ). چرم پاره کرده که کودکان در آن ریسمان کنند و بدو دست بکشند تا آواز کند. (فرهنگ جهانگیری ). |...
-
بادفرنگ
لغتنامه دهخدا
بادفرنگ . [ ف َ رَ ] (اِمرکب ) بازیچه ٔ اطفال است و آن چوب یا چرمی باشد که ریسمان بر آن بندند و در کشاکش آرند تا صدایی از آن ظاهر گردد. (برهان ) (آنندراج ). خراره ، چوبی باشد مدور که ریسمان بر آن بندند و در کشاکش آرند تا از آن صدا برآید و بفارسی بادف...
-
بادآفراه
لغتنامه دهخدا
بادآفراه . (اِ مرکب ) بمعنی عقوبت و جزای گناه و مکافات بدی باشد. (برهان ). بمعنی مکافات بدی است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) : ای کرده سعی و مکرمت خوان عدل توپاداش خوار معده ٔ بادآفراه را. اثیر اخسیکتی (از آنندراج ).رجوع به بادافرا، بادافراه ...