کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادغر
/bādqar/
معنی
۱. رهگذر باد؛ بادگیر؛ بادرس؛ بادخن.
۲. خانۀ تابستانی: ◻︎ و هرگه که تیره بگردد جهان / بسوزد چو دوزخ شود بادغر (خسروی سرخسی: شاعران بیدیوان: ۱۷۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادغد، بادغرد، بادغربد، بادغس، بادغن، وادغرد، بادگرد› [قدیمی] bādqar ۱. رهگذر باد؛ بادگیر؛ بادرس؛ بادخن.۲. خانۀ تابستانی: ◻︎ و هرگه که تیره بگردد جهان / بسوزد چو دوزخ شود بادغر (خسروی سرخسی: شاعران بیدیوان: ۱۷۷).
-
بادغر
فرهنگ فارسی معین
(غَ) (اِمر.) 1 - رهگذر باد، بادخن . 2 - خانه تابستانی .
-
بادغر
لغتنامه دهخدا
بادغر. [ غ َ ] (اِ مرکب ) بمعنی بادغد است که خانه ٔ تابستانی و بادگیر باشد.(برهان ) (ناظم الاطباء). جایی بود که در او باد جهد.خسروی گوید : و هرگه که تیره بگردد جهان بسوزد چو دوزخ شود بادغر . (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 135).خانه ٔ تابستانی بود که دریچ...
-
جستوجو در متن
-
بادگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bādgard = بادغر
-
بادگیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بادخن، بادغر ۲. حلقه فلزی و مشبک سر قلیان (غلیان)
-
آدغر
لغتنامه دهخدا
آدغر. [ غ َ ] (اِ) ظاهراً مصحف بادغر. مکان تابستانی .
-
غر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) مخفف غرد. خانة چوبین و نئین ، به این معنی در ترکیب آید: بادغر.
-
باذغس
لغتنامه دهخدا
باذغس . [ غ َ ] (اِ) بادگیر. (از سروری ). رجوع به بادغس ، بادغد و بادغر شود.
-
ادغر
لغتنامه دهخدا
ادغر. [ اَ غ َ ] (اِ) بادگیر. (برهان ). بادغر. (جهانگیری ). آنجا که بسیار باد باشد. (مؤید الفضلاء). بادگیر بزرگی است در خانه ها برای دخول هوا. (شعوری ).
-
بادغرا
لغتنامه دهخدا
بادغرا. [ غ َ ] (اِ مرکب ) جائی که درو باد گذرد و مقامی که در آن باد از هر جانبی برسد و آن عمارتی است مخصوص . (آنندراج ). رجوع به بادرس ، بادغد،بادغر، بادغرد، بادغس ، بادغن ، بادغند، بادگی شود.
-
بادغس
لغتنامه دهخدا
بادغس . [ غ َ ] (اِ مرکب ) بادگیر و گذرگاه باد را گویند. (برهان ). بادگیر بود. (اوبهی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به لغات بادرس ، بادغد، بادغر، بادغرا، بادغرد، بادغن ، بادغند، بادگیر در جای خود شود.
-
بادغند
لغتنامه دهخدا
بادغند. [ غ َ ] (اِ مرکب ) بادگیر. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 155 برگ ب ). خانه ٔ تابستانی . (ایضاً). رجوع بلغات بادرس ، بادغد، بادغر، بادغرا، بادغرد، بادغس ، بادغن ، بادگیر در جای خود شود.
-
بادغرد
لغتنامه دهخدا
بادغرد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) بادگیر باشد. (برهان ) : بسا جای کاشانه ٔ بادغردبدو اندرون شادی و نوش خورد. ابوشکور (از لغت فرس اسدی ). بادگیر خانه ای که از همه طرف باد بآن وزد. (رشیدی ). لغتی است در بادگرد یعنی بادگیر و آن مرکب است از باد معروف و غرد که ل...
-
بادغد
لغتنامه دهخدا
بادغد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) جائی را گویند که از همه طرف باد بدانجا آید. (برهان ). جائی است که از همه طرف باد بدانجا رسد. (لغت فرس اسدی ). جائی که درو باد گذرد و مقامی که در آن باد از هر جانبی برسد و آن عمارتی است مخصوص و مشهور و اصح بادغر است . (آنندرا...