کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادخورک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادخورک
/bādxorak/
معنی
پرندهای بهاندازۀ پرستو به رنگ خاکستری و حنایی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادخورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bādxorak پرندهای بهاندازۀ پرستو به رنگ خاکستری و حنایی.
-
بادخورک
فرهنگ فارسی معین
(خُ رَ) (اِمر.) پرستو.
-
بادخورک
لغتنامه دهخدا
بادخورک . [ خوَ / خ ُ رَ ] (اِمرکب ) پرنده ای است حشره خوار و کوچک و پیوسته در پرواز میباشد و در حال پروازحشرات را شکار می کند. گویند غذای او باد است و اگر در جائی نشیند دیگر نتواند برخاست و بعضی گویند ابابیل همانست . (برهان ) (آنندراج ). مرغکی سیاه ...
-
جستوجو در متن
-
بادخوار
لغتنامه دهخدا
بادخوار. [ خوا / خا ] (ص مرکب ) بادخایه را گویند. (آنندراج ). بادخایه است یعنی فتق .(فرهنگ شعوری ج 1 ورق 159). رجوع به باد خصیه ، بادخایه ، بادخایگی ، غری ، بادخور، فتق و دبه خایگی شود. || (اِ مرکب ) نام طائریست . (آنندراج ). بادخورک . (ناظم الاطباء)...
-
بلوایه
لغتنامه دهخدا
بلوایه . [ ب َل ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) بالوایه . پرستوک را گویند و آن پرنده ایست که به عربی خطاف گویند. (برهان ). پرستوک . (الفاظ الادویه ). خطاف . (فهرست مخزن الادویه ). || بادخورک ، که پرنده ایست . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بادخورک شود. || بابونه . ...
-
خورک
لغتنامه دهخدا
خورک . [ خوَ / خ ُ رَ ] (ص ) (از: خور، مخفف خورنده + ََک ) خورنده ٔ کوچک .- بادخورک ؛ آنچه به او باد خورد. آنچه درمعرض باد قرار گیرد.- غم خورک ؛ بوتیمار که نام مرغکی است و معروفست این حیوان دائم الحزن می باشد.
-
پرستو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parastuk] ‹پرستوک، پرستک، فرستوک، فراشتوک› (زیستشناسی) parastu پرندهای کوچک و مهاجر با بالهای دراز و نوکتیز، دم دوشاخه، و پرهای سیاه که زیر سینهاش خاکستری یا حناییرنگ است. بیشتر در سقف خانهها لانه میگذارد و حشراتی از قبیل مگس و ...
-
بادخور
لغتنامه دهخدا
بادخور. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) دریچه ای باشد برای گذر باد خصوصاً در سقف خانه برای کسب باد. (آنندراج ). دریچه ای که در بالای عمارت جهت تجدید هوا قرار دهند. (ناظم الاطباء). سوراخ و مدخل برای درآمدن هوا، سوراخی برای تجدید هوا. بادرو. بادگیر. منفذ. ...
-
ابابیل
لغتنامه دهخدا
ابابیل . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اِبال و اِباله و اَباله و ابّیل و ابّول و ایبال . و نیز گفته اند این کلمه جمعی است بی واحد. دسته های پراکنده . گروههای متفرق . دسته دسته . گروه گروه . - طیر ابابیل ؛ گله های مرغان . جفاله جفاله . ابوعبیده گوید واحد آن ...
-
دمسنجه
لغتنامه دهخدا
دمسنجه . [ دُ س َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) دمسنجک . عایشه ٔ لب جو. دم جنبانک . (یادداشت مؤلف ) : سیمرغ به دمسنجه پنجه نکند رنجه او کبک گه لنجه من باز گه جولان . خاقانی .و رجوع به دم جنبانک شود. || نوعی از ابابیل که چون بر زمین افتد نتواند برخیزد، و آن...
-
پرستک
لغتنامه دهخدا
پرستک . [ پ َ/ پ ِ رَ ت ُ ] (اِ) پَرَستو. پرستوک . فرشتوک . فرشتو. فراشتک . فراشتوک . فراشترو. (برهان ). خطّاف . نام پرنده ای است خرد که پشت و دم او سیاه و سینه اش سفید و منقارش سرخ (؟) میباشد و در سقف خانه ها آشیان میکند و او را بعربی خطّاف میگویند....
-
پالوانه
لغتنامه دهخدا
پالوانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) پالوایه . مرغی است چند گنجشکی سیه و سپید و کوتاه پای چون بر زمین نشیند بدشواری برخیزد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ). مرغی است سیاه و کوچک که پیوسته در پرواز باشد و چون بنشیند نتواند برخاست و آنرا بادخورک هم می...
-
پرستو
لغتنامه دهخدا
پرستو. [ پ َ رَ / پ ِ رِ ] (اِ) طایر خُرد معروف که پشت و دم آن سیاه و سینه ٔ سفید دارد و در سقف خانه و مساجدآشیانه سازد. (از رشیدی ). بمعنی پرستک است که خطّاف باشد و بعضی گویند پرستو وطواط است که آن خطّاف کوهی باشد. (برهان ). پرستوک . پرستک . خطّاف ....