کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادخن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادخن
/bādxan/
معنی
محل رهگذر باد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادخان، بادخانه، بادخون› [قدیمی] bādxan محل رهگذر باد.
-
بادخن
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِمر.) نک بادخان .
-
بادخن
لغتنامه دهخدا
بادخن . [ خ َ ] (اِ مرکب ) رهگذر باد.(برهان ) (ناظم الاطباء). جای گذار باد. سوراخی که ازآن باد درون خانه درآید چه خن و خون بمعنی سوراخ بود. (از فرهنگ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مرحوم دهخدا). جای بادگذار. (تاج المآثر). باجه . بادهنج : او آتش تیز است بر تیغ...
-
جستوجو در متن
-
بادخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bādxāne = بادخن
-
بادخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bādxun = بادخن
-
بادگیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بادخن، بادغر ۲. حلقه فلزی و مشبک سر قلیان (غلیان)
-
بادپروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bādparvā ۱. دریچه.۲. بادگیر؛ بادخن.۳. اتاقی دارای بادگیر.
-
بادغر
فرهنگ فارسی معین
(غَ) (اِمر.) 1 - رهگذر باد، بادخن . 2 - خانه تابستانی .
-
بادرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bādro[w] ۱. ویژگی خانۀ تابستانی که از هرطرف باد در آن درآید.۲. (اسم) دریچه؛ منفذ.۳. (اسم) گذرگاه باد؛ بادگیر؛ بادخن.
-
بادغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادغد، بادغرد، بادغربد، بادغس، بادغن، وادغرد، بادگرد› [قدیمی] bādqar ۱. رهگذر باد؛ بادگیر؛ بادرس؛ بادخن.۲. خانۀ تابستانی: ◻︎ و هرگه که تیره بگردد جهان / بسوزد چو دوزخ شود بادغر (خسروی سرخسی: شاعران بیدیوان: ۱۷۷).
-
بادپروا
لغتنامه دهخدا
بادپروا. [ پ َرْ ] (اِ مرکب ) خانه ای را گویند که بادگیر داشته باشد. (برهان ) (هفت قلزم ) (فرهنگ سروری ) (جهانگیری ) (غیاث ). خانه ای را گویند که بادگیر داشته باشد که باددر آن آید و آنرا بادخوان و بادخن و بادخون گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به...
-
بادگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bādgir ۱. مجرای باد در دیوار یا بام خانه؛ راهی که برای جریان هوا در سقف یا میان دیوار اتاق درست کنند؛ بادخن؛ بادغر.۲. حلقۀ فلزی مشبک روی سماور یا سر قلیان.۳. (صفت فاعلی) خانه یا زمینی که در معرضِ وزش باد باشد.
-
بادخوانی
لغتنامه دهخدا
بادخوانی . [ خوا /خا ] (اِخ ) چشمه ای است که در یکی از ده های دامغان بود که نام آن ده هوا بود و اگر لته ٔ زن حایض و امثال آن از قاذورات در آن چشمه بیفکنند باد سخت و طوفان عظیم بهم رسد چنانکه درختان و عمارات عالیه بیفکند وتا آنرا برنیارند فروننشیند و ...
-
بادخوان
لغتنامه دهخدا
بادخوان . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) کنایه از مردم هرزه گوی و خوش آمدگوی باشد. (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کنایه از مردم هرزه گوی و خوش آمدگوی و متملق . (انجمن آرا). بادفروش . بادپران . بادخان . بادپر. || معرف را نیز گویند.(برهان ) (آنند...