کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادخانه
/bādxāne/
معنی
= بادخن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bādxāne = بادخن
-
بادخانه
لغتنامه دهخدا
بادخانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در ملک دامغان . (آنندراج ). رجوع به بادخان و بادخانی شود.
-
بادخانه
لغتنامه دهخدا
بادخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بادگیر. مثل بادخان . (آنندراج ) : چون آفریدگار تعالی او را [نمرود را] چنین ملک ارزانی داشت خویشتن را فراموش کرد و سر پرسودای وی بادخانه ٔ نخوت گشت . (تیسیر التفسیر امام نجم الدین عمر نسفی ).همی خواهی که جاویدان بمان...
-
جستوجو در متن
-
باد خان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) بادخانه ، بادگیر، گذرگاه باد.
-
بادخان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادخن، بادخون› [قدیمی] bādxān جایی که در آن هوای بسیار جمع شود و باد بسیار بوزد؛ بادخانه؛ خانۀ باد.
-
بانگ
لهجه و گویش تهرانی
نوعی قمار. (انواع قمار با گنجفه)بانگ اردبیلی، شمند، ریم، حکم، پاسور،چِلِم، بیست و یک، تخته، سنگ، کم و زیاد، حک، بادخانه، مجازات
-
بادخان
لغتنامه دهخدا
بادخان . (اِ مرکب ) بادخوان . بادگیر و گذرگاه باد باشد مطلقاً خواه در بلندی و خواه در پستی .(برهان ) (ناظم الاطباء). جای بادگزار[ گذار ] و ظاهراً باصطلاح مکان اسفل را گویند و در اصل خانه ٔ باد بود که بقلب استعمال کرده اند. کسائی گوید : عمر چگونه جهد ...
-
خانه ٔ باد
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ باد. [ ن َ/ ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادگیر. عمارت تابستانی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بادخانه . || مثلثه ٔ هوایی یعنی برج جوزا و میزان و دلو. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ). || کنای...
-
بز
لغتنامه دهخدا
بز. [ ب َ ] (اِ) رسم . آئین . قاعده . قانون . طرز. روش . (برهان ). رشیدی گفته معنی آئین و روش را از بَزّ که بمعنی قماش و عربی است گرفته اند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : حجره زینسان و ناز زین کردارشغل زین طرز و حرفتی زین بز. سوزنی . || (فعل امر) ...
-
دیت
لغتنامه دهخدا
دیت . [ ی َ ] (ع اِ) مأخوذ از دیة تازی بمعنی خونبها و آن در شرع ده هزار درهم است . دیت را فارسیان بمعنی مطلق جرمانه نیز آرند. (از غیاث ). دیة خونبها. (زمخشری ) آنچه واجب آید در کشتن . ج ، دیات . تاوان . (یادداشت مؤلف ). عَقل . غیرَة. مَعقُلَة. نَذَ...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...