کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادبزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادبزن
/bādbezan/
معنی
وسیلهای برای بهحرکت در آوردن هوا و ایجاد باد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
fan
-
جستوجوی دقیق
-
بادبزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادزنه، بادبیزن، بادبیزان، بابیزن، بادویزن، بادبیز› bādbezan وسیلهای برای بهحرکت در آوردن هوا و ایجاد باد.
-
بادبزن
فرهنگ فارسی معین
( بِ زَ)(اِمر.) = بادبیزن : بادزن ، مروحه ، آ ن چه که بدان باد زنند و آن شامل چند نوع است : بادبزن برقی ، بادبزن دستی و غیره .
-
بادبزن
لغتنامه دهخدا
بادبزن . [ ب ِ زَ ] (اِ مرکب ) بادبیزن . مروحه . بادزن . بادکش . رجوع به بادبیزن شود.
-
بادبزن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bâdbezan طاری: bâdbezan طامه ای: bâyvezan طرقی: vâyviǰa کشه ای: bâdbezan نطنزی: bâdbezan
-
جستوجو در متن
-
بادبیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bādbiz = بادبزن
-
بادبیزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bādbizan = بادبزن
-
بادزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bādzan = بادبزن
-
مروحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مروحَة، جمع: مراوح] [قدیمی] mervahe بادزن؛ بادبزن.
-
plicate, plaited
چیندار 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگی که حاشیۀ آن مانند بادبزن تا خورده باشد
-
پنکه
فرهنگ فارسی معین
(پَ کِ) [ هند. ] (اِ.) بادبزن برقی .
-
aspirator
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپری کننده، بادبزن هواکش، هواکش، چرک کش
-
بادفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادفره، بادپر، بادپره› [قدیمی] bādfar ۱. فرفره.۲. بادبزن.۳. آنچه با وزش باد دور خود میچرخد.
-
مروحه
فرهنگ فارسی معین
(مِ وَ حَ یا حِ) [ ع . مروحة ] (اِ.) بادبزن . ج . مراوح .
-
بیزن
لغتنامه دهخدا
بیزن . [ زَ ] (نف ) مخفف بیزنده : بادبیزن . (یادداشت مؤلف ). ممکن است «بیزن » در کلمه ٔ بادبیزن (در تداول عامه ) در اصل بادبزن (از زدن ) باشد یعنی بادزننده که در لهجه ٔ عامیانه «بزن » مبدل به بیزن شده است . و رجوع به بادبزن شود.