کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادام منقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دره بادام
لغتنامه دهخدا
دره بادام . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن ، واقع در 50هزارگزی باختر آخوره ، با 132 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
دره بادام
لغتنامه دهخدا
دره بادام . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شاه آباد به مهران میان همه کوشتی و تنگ ژومرک ، در 20هزارگزی شاه آباد. (یادادشت مرحوم دهخدا).
-
دو بادام
لغتنامه دهخدا
دو بادام . [ دُ ] (اِ مرکب ) کنایه است از دو چشم . (از انجمن آرا) (آنندراج ) : چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان رابدین نالان کند دل را بدان رنجان کند جان رامن از مژگان بیارایم به مروارید مرجان رخ چو از سی و سه مروارید بردارد دو مرجان را.قطران تب...
-
شیرین بادام
لغتنامه دهخدا
شیرین بادام . [ ریم ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 150 تن . آب ازچاه . محصول عمده غلات و پشم و لبنیات . ساکنان از طایفه ٔ طیبی می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
سیاه بادام
لغتنامه دهخدا
سیاه بادام . (اِ مرکب ) کنایه از چشم معشوق چه چشم را به بادام تشبیه کرده اند. (برهان ) (آنندراج ) : غم پیری سمن بر سنبلش ریخت ز آسیب خزان برگ گلش ریخت سیه بادام او از جور ایام شد از عین سفیدی مغز بادام .هلالی (از انجمن آرا).
-
سیه بادام
لغتنامه دهخدا
سیه بادام . [ ی َه ْ ] (اِ مرکب ) کنایه از چشم سیاه خوبان . (آنندراج ). چشم معشوق . (غیاث اللغات ).- سیه بادام افشاندن ؛ رسمی است در ولایت که بر تابوت مرده بادامها را سیاه کرده می افشانند. (غیاث اللغات ).
-
بادام تر
لغتنامه دهخدا
بادام تر. [ م ِ ت َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم : ز بادام تر آب گل برانگیخت گلابی بر گل بادام میریخت .نظامی (خسرو و شیرین ).
-
بادام تلخ
لغتنامه دهخدا
بادام تلخ . [ م ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (درخت ) مِزْج . (منتهی الارب ). مَزَگ . رجوع به بادام تلخه شود.
-
بادام توأم
لغتنامه دهخدا
بادام توأم . [ م ِ ت َ / تُو اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )بادام دومغز. رجوع به بادام دومغز شود : فلک از رشک نگذارد بحال خود دو همدم رابسنگ از یکدگر سازد جدا بادام توأم را. اثیر شیرازی (از فرهنگ ضیاء). || کنایه از اندام نهانی زن باشد. توفیق گوید : مپ...
-
بادام چنگ
لغتنامه دهخدا
بادام چنگ . [ م ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این لغت در فرهنگ بهار عجم و آنندراج آمده بدون ذکر معنی و در فرهنگهای دیگر نیافته ایم : پسته لبی را نشان در پس بادام چنگ تا دهد ابریشمش فندق تر را نوا.بدر چاچی (از آنندراج ) (از بهار عجم ).
-
بادام دومغز
لغتنامه دهخدا
بادام دومغز. [ م ِ دُ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادامی که دو مغز دارد و چنانکه مؤلفان آنندراج و هفت قلزم آورده اند: کنایه از ترقیده است از غایت پری و پر بودن . (آنندراج ) (هفت قلزم ) : همه تن دل چو بادام دومغزی .نظامی .
-
بادام زمینی
لغتنامه دهخدا
بادام زمینی . [ م ِ زَ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی از خاندان پاپی یوناسه (پروانه واران ) ، معمولاً پسته ٔ زمینی نامیده میشود. این گیاه بومی برزیل است .گلهایش پس از تلقیح در زمین برای رسیدن فرومیرود.
-
بادام زنجیر
لغتنامه دهخدا
بادام زنجیر. [ م ِزَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکمه ٔ حلقه ٔ زنجیر. (غیاث ). گرهی است در میان ده حلقه ٔ زنجیر که بشکل بادام میباشد و آنرا دانه ٔ زنجیر گویند. (از آنندراج ).
-
بادام ساقی
لغتنامه دهخدا
بادام ساقی . [ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم معشوق . (آنندراج ).
-
بادام سیاه
لغتنامه دهخدا
بادام سیاه . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادامهائی که بر تابوت مرده اندازند. میرخسروی گوید : دو بادام سیه هر سو میفکن در نظربازی نگه دارش که روزی بر سر تابوتم اندازی . (آنندراج ). || کنایه از چشم معشوق باشد. جامی گوید : چشم تو جادوست یا آهوست یا ...