کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادآورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گنج بادآور
لغتنامه دهخدا
گنج بادآور. [ گ َ ج ِ وَ ] (اِخ ) گنج باد. گنج بادآورد. رجوع به گنج بادآورد شود.
-
رایگان
واژگان مترادف و متضاد
بادآورد، بلاعوض، مجانی، مفت، مفتکی
-
گنج شایگان
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ یْ) (اِمر.) 1 - گنج بادآورد. 2 - گنج بسیار.
-
اسپیدخار
لغتنامه دهخدا
اسپیدخار. [ اِ ] (اِ مرکب ) بادآورد. بادآور.
-
بادرایه
لغتنامه دهخدا
بادرایه . [ دَ ی َ ] (اِخ ) رجوع به بادرایا و بادآورد شود.
-
رأس القنفذ
لغتنامه دهخدا
رأس القنفذ. [ رَءْ سُل ْ ق ُ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) بادآورد که بوته ٔ خار شوکةالبیضاء باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بادآورد شود.
-
باذآورد
لغتنامه دهخدا
باذآورد. (اِخ ) بادآورد. نام شهری نزدیک واسط. رجوع به بادآورد و تجارب الامم ج 2 ص 468 و ابن اثیر ج 7 ص 101 شود.
-
آورد
فرهنگ فارسی معین
(وَ) 1 - ( اِ.)جنگ ، نبرد. 2 - پسوندی که معنای آورده شده می دهد. آب آورد، بادآورد.
-
اسفیدخار
لغتنامه دهخدا
اسفیدخار. [ اِ ] (اِ مرکب ) بادآور. بادآورد. اسپیدخار. شوکةالبیضاء. رجوع به بادآور شود.
-
فرسیون
لغتنامه دهخدا
فرسیون . [ ] (اِ) نوعی از بادآورد است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || سمک بحری است و گفته اند حماحم است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
بادآور
لغتنامه دهخدا
بادآور. [ وَ ] (ن مف مرکب ) مخفف و مرخم بادآورد.کنایه از چیزی باشد که مفت و بی تعب بدست آید. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به بادآوردشود. مالی که بدست آید. آنچه را باد با خود آورد. (شعوری ) (فرهنگ لغات شاهنامه ). رجوع به بادآورد شود. || قلم ....
-
مرار
لغتنامه دهخدا
مرار. [ م َ ] (اِ) نوعی از بادآورد و شکاعی باشد که به عربی شوکةالبیضاء خوانند و آن هم بوته ٔ خاری است سفید که در خاصیت کار بادآورد می کند. (برهان قاطع). رجوع به مُرار شود. || (ع اِ) نوعی ریسمان . || ج ِ مِرَّة است . رجوع به مرة به معنی خلط و مرار اصف...
-
باذآورد
لغتنامه دهخدا
باذآورد. [ وَ ] (اِ) یک قسم بته ٔ خاردار سفید که بادآورد نیز گویند. (ناظم الاطباء). اسپیدخار. فارسی نبطی است بمعنی خار سپید و بیونانی آنرا فراسیون یا افتنالوفی خوانند و نوعی از آنرا که شبیه به اشترغار است مردم مصر لحاح خوانند. رجوع به تذکره ٔ داود ضر...
-
گنج آب آورده
لغتنامه دهخدا
گنج آب آورده . [ گ َ ج ِ وَ دَ / دِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک . (آنندراج ) : اگر یک گنج بادآورد خسرو دیده در عمری مرا صد گنج آب آورده هر دم در کنار افتد.سالک یزدی (از آنندراج ).
-
تافغه
لغتنامه دهخدا
تافغه . [ ف َ غ َ ] (معرب ، اِ) بلغت بربر نوعی از خارخسک . شوک الدواب . خسکه . بادآورد. خسک . شویکه . شوکة. حرشف . شوکةالمبارکه . خار تاتاری . (از دزی ج 1 ص 139).