کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادآور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادآور
/bād[']āvar/
معنی
ویژگی غذایی که تولید نفخ میکند؛ بادآورنده؛ نفخآور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نفاخ، نفخآور، بادزا، نفخزا ≠ بادپران، بادشکن، نفخزا
۲. بادآور، بادآورده
دیکشنری
flatulent, ventilator, windy
-
جستوجوی دقیق
-
بادآور
واژگان مترادف و متضاد
۱. نفاخ، نفخآور، بادزا، نفخزا ≠ بادپران، بادشکن، نفخزا ۲. بادآور، بادآورده
-
بادآور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bād[']āvar ویژگی غذایی که تولید نفخ میکند؛ بادآورنده؛ نفخآور.
-
بادآور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِفا.) هر خوراکی که نفخ آورد.
-
بادآور
لغتنامه دهخدا
بادآور. [ وَ ] (اِخ ) مخفف و مرخم بادآورد، گنج خسروپرویز : دگرگنج کش نام بادآور است فراوان درو زیور و گوهر است . فردوسی (ازآنندراج ).دگر گنج بادآورش خواندندشمارش بکردند ودرماندند.فردوسی .
-
بادآور
لغتنامه دهخدا
بادآور. [ وَ ] (ن مف مرکب ) مخفف و مرخم بادآورد.کنایه از چیزی باشد که مفت و بی تعب بدست آید. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به بادآوردشود. مالی که بدست آید. آنچه را باد با خود آورد. (شعوری ) (فرهنگ لغات شاهنامه ). رجوع به بادآورد شود. || قلم ....
-
واژههای مشابه
-
گنج بادآور
لغتنامه دهخدا
گنج بادآور. [ گ َ ج ِ وَ ] (اِخ ) گنج باد. گنج بادآورد. رجوع به گنج بادآورد شود.
-
جستوجو در متن
-
اسفیدخار
لغتنامه دهخدا
اسفیدخار. [ اِ ] (اِ مرکب ) بادآور. بادآورد. اسپیدخار. شوکةالبیضاء. رجوع به بادآور شود.
-
اسپیدخار
لغتنامه دهخدا
اسپیدخار. [ اِ ] (اِ مرکب ) بادآورد. بادآور.
-
گنج باد
لغتنامه دهخدا
گنج باد. [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج بادآور. گنج بادآورد. رجوع به گنج بادآورد شود.
-
اقتنالوقی
لغتنامه دهخدا
اقتنالوقی . [ اَ ت ِ ] (معرب ، اِ)شوکةالبیضا و آنرا بفارسی بادآور گویند و آن بوته ٔ خاری باشد سفید. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
بادآورد
لغتنامه دهخدا
بادآورد. [ وَ ] (اِ مرکب ) نام نوائی است از موسیقی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (سروری ) (فرهنگ نظام ). رجوع به بادآور شود.
-
باد دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bāddār ۱. پرباد؛ دارای باد: لاستیک باددار.۲. بادآور؛ نفخآور.۳. دارای ورم؛ آماسکرده.۴. [مجاز] شخص متکبر و خودپسند.
-
بخارناک
لغتنامه دهخدا
بخارناک . [ ب ُ ] (ص مرکب ) نفاخ . بادآور : و هرچه از شیر سازند زیان دارد چون همه چیزهاء تیز بخارناک . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و از طعامهاء بخارناک پرهیز کردن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).