کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باخرزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باخرزی
لغتنامه دهخدا
باخرزی . [ خ َ ] (اِخ ) ابوالحسن ، علی بن الحسن بن ابی الطیب (437 هَ . ق . / 1074 م .). مورخ ، و از ادباء و شعراء و نویسندگان و از مردم باخرز خراسان است ودر اندلس کشته شد. از دبیران بود، اطلاعاتی از فقه وحدیث داشت . او راست : دمیةالقصر و عصرة أهل ال...
-
باخرزی
لغتنامه دهخدا
باخرزی . [ خ َ ] (اِخ ) ابونصر احمدبن حسین . ادیبی موجه بود. صاحب دمیةالقصر درباره ٔ وی گوید ابونصر از مفاخر باخرز است ، او را شعر لطیف و ادبی نغز بود. امیر بیغوا حسن بن موسی در خراسان وی را بوزارت برگزید و در قریه ٔ بنداشیر کشته شد. (الاعلام زرکلی ج...
-
باخرزی
لغتنامه دهخدا
باخرزی . [ خ َ ] (اِخ ) سیف الدین ابوالمعالی سعیدبن مطهربن سعید باخرزی حنفی ، مشهور بشیخ العالم . در 9 شعبان سال 586 هَ . ق . در باخرز متولد شد و پس از تحصیل فقه و حدیث و قرائت در نزد مشاهیر علماء آن عصر مانند شمس الائمه ٔ کردری و جمال الدین احمد محب...
-
باخرزی
لغتنامه دهخدا
باخرزی . [ خ َ ] (اِخ ) شیخ سیف الدین . یکی از مشایخ اسلام است . وفاتش در سنه ٔ ثمان و خمسین و ستمائة (658 هَ. ق .) بعهد هولاکوخان و در آنجا [باخرز] مدفونست . سخنان شورانگیز دارد و او را شیخ عالم میگویند. بیت :ای مردان هو، و ای جوانمردان ، هومردی کنی...
-
باخرزی
لغتنامه دهخدا
باخرزی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به باخرز که از نواحی نیشابور و مشتمل بر قراء و مزارع است . (سمعانی ). رجوع به باخرز شود : با خردمند چون توانی زیست چون ترا گفته اند باخرزی عهد کردم همیشه با تو زیم چون مرا گفته اند با خر زی . سفیهی (از فرهنگ میرزا...
-
واژههای مشابه
-
علی باخرزی
لغتنامه دهخدا
علی باخرزی . [ ع َ ی ِ خ َ ] (اِخ ) مشهور به علاءالدین . رجوع به علاءالدین صانعی شود.
-
علی باخرزی
لغتنامه دهخدا
علی باخرزی . [ ع َ ی ِخ َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن ابی الطیب باخرزی سخنی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن باخرزی وابوالحسن (علی بن حسن ...) و علی (ابن حسن ...) شود.
-
علاءالدین باخرزی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین باخرزی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ خ َ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین صانعی شود.
-
ابوالحسن باخرزی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن باخرزی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ خ َ ] (اِخ ) علی بن الحسن بن ابی علی بن ابی الطیب الباخرزی . شاعر مشهور. او در جوانی مشتغل بفقه مذهب امام شافعی و تلمیذ شیخ ابومحمد الجوینی والد امام الحرمین بود. پس شروع بفن کتابت کرد و بدیوان رسائل راه یافت ...
-
حافظ باخرزی
لغتنامه دهخدا
حافظ باخرزی . [ ف ِ ظِ خ َ ] (اِخ ) رجوع به حافظ جلاجل باخرزی شود.
-
سیف الدین باخرزی
لغتنامه دهخدا
سیف الدین باخرزی . [ س َ فُدْ دی ن ِ خ َ ] (اِخ ) رجوع به باخرزی سیف الدین شود.
-
جستوجو در متن
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) باخرزی (امام ). رجوع به باخرزی شود.
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) باخرزی . رجوع به تاج الدین اسماعیل باخرزی شود.