کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باج و ساو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باج و ساو
لغتنامه دهخدا
باج و ساو. [ ج ُ ] (اِ مرکب ) باج و خراج . رجوع به باج شود.
-
باج و ساو
فرهنگ گنجواژه
خراج.
-
واژههای مشابه
-
باج خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باژخانه، باجگاه› [قدیمی] bājxāne = باجگاه
-
باج ستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] bājsetān باجگیر؛ باجگیرنده.
-
باج خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) گمرک ، محل گرفتن باج .
-
خرده باج
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) عوارض متفرقه .
-
باج قپان
لغتنامه دهخدا
باج قپان . [ ق َ ] (اِ مرکب ) قپانداری . (واژه های نو فرهنگستان ایران 1319هَ . ش . ص 65).
-
باج گرفتن
لغتنامه دهخدا
باج گرفتن . [گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گمرک ، خراج ، راهداری گرفتن .
-
باج اوقلی
لغتنامه دهخدا
باج اوقلی . [ اُق ْ ] (ترکی ، اِ مرکب ) باجُغلو. باجُقلی . قسمی مسکوک طلای ترکان عثمانی .
-
باج خانه
لغتنامه دهخدا
باج خانه .[ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گمرکخانه . محل وصول عوارض .
-
باج ستان
لغتنامه دهخدا
باج ستان . [ س ِ ] (نف مرکب ) باج گیرنده . عشار. ساعی . (دستوراللغه ) : باج ستان ملوک تاج ده انبیاکز در او یافت عقل خط امان از عقاب . خاقانی .واو بخوبی ز روم باج ستان بنکوئی ز چین خراج ستان .نظامی .
-
باج گزار
لغتنامه دهخدا
باج گزار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) باج دهنده . (آنندراج ). مالیات بده . آنکه بکسی باج میدهد. (ناظم الاطباء).
-
باج گزاری
لغتنامه دهخدا
باج گزاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل باج گزار. پرداخت باج . تأدیه ٔ مالیات . چیزی که قابل دادن باشد.
-
خرده باج
لغتنامه دهخدا
خرده باج . [ خ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) عوارض متفرقه . (یادداشت بخط مؤلف ).