کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باج و خراج گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باج سبیل
لهجه و گویش تهرانی
حق سکوت،تلکه
-
باج گیر
لهجه و گویش تهرانی
زور گیر
-
شب باج
واژهنامه آزاد
باجی بوده است که درشب عروسی ازدامادیاخانواده اش گرفته می شده است.بتدریج به شاباش تغییر یافته است.درسبزوار شایدهم جاهایی دیگررایج بوده است.
-
باج ده یک
لغتنامه دهخدا
باج ده یک . [ ج ِ دَه ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از باژ که آنرا باج عشر خوانند : چو دشمن خر روستائی بردملک باج ده یک چرا میخورد؟سعدی (از آنندراج ).
-
باج خواهی ابرقدرتها
دیکشنری فارسی به عربی
إبتزاز القوي العملاقة
-
جستوجو در متن
-
تمغاجی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) مأمور گرفتن باج و خراج در زمان ایلخانان مغول .
-
جبایت
فرهنگ فارسی معین
(ج یَ) [ ع . جبایة ] (مص م .) مالیات گرفتن ، باج و خراج .
-
tax
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مالیات، خراج، باج، تحمیل، تقاضای سنگین، مالیاتبستن، مالیات گرفتن از
-
خراج گرفتن
لغتنامه دهخدا
خراج گرفتن . [ خ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مالیات اخذ کردن . مالیات ستدن . خراج ستدن . خراج طلبیدن و به دست آوردن .
-
جبایة
لغتنامه دهخدا
جبایة. [ ج ِ ی َ ] (ع مص ) فراهم آوردن باج . (اقرب الموارد) (ازمنتهی الارب ). باج و خراج گرفتن . (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آراء). جبایت . رجوع به جبایت شود.
-
باژخواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹باجخواه› [قدیمی] bāžxāh آنکه مطالبۀ باج و خراج کند؛ باجگیر؛ باجستان.
-
ایغار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .) 1 - تمام گرفتن عامل خراج را. 2 - دادن خراج به پادشاه در نهان و فرار از عمال آن . 3 - بخشیدن پادشاه زمینی را به شخصی بدون خراج .
-
باژبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹باجبان› [قدیمی] bāžbān مٲمور وصول باج و خراج؛ باجدار؛ باژدار.
-
ساوری
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ تر - مغ . ] (اِ.) باج و خراج .
-
گزیت
فرهنگ فارسی معین
(گَ زِ) (اِ.) باج و خراج .