کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باج ده یک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باج ده یک
لغتنامه دهخدا
باج ده یک . [ ج ِ دَه ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از باژ که آنرا باج عشر خوانند : چو دشمن خر روستائی بردملک باج ده یک چرا میخورد؟سعدی (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
بأج
لغتنامه دهخدا
بأج . [ ب َءْج ْ ] (ع اِ) مستوی . برابر. (منتهی الارب ). عدیل . طریقه ٔ مساوی . (ناظم الاطباء). || روش . طریقه . || برگردانیدن کسی را. || آواز کردن : بأج الرجل ؛ آواز کرد مرد. || قسم . ضرب . لون . || واحد. (منتهی الارب ). باج بمعنای واحد عجمی است و...
-
باج بگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹باجگیر› bājbegir باجگیرنده؛ باجستان؛ کسی که بهزور و قلدری از دیگران باج میگیرد.
-
باج خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باژخانه، باجگاه› [قدیمی] bājxāne = باجگاه
-
باج ستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] bājsetān باجگیر؛ باجگیرنده.
-
باج خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) گمرک ، محل گرفتن باج .
-
باج سبیل
فرهنگ فارسی معین
(جِ س ِ) (اِمر.)با زور و قلدری و به ناحق پول و وجه یا جنس و امثال آن از کسی گرفتن و آن غالباً با «گرفتن » و «دادن » استعمال شود.
-
باج بگیر
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص مر.) باج گیر، کسی که به سبب زور و نفوذ خود از دکان دارها و غیره وجوهی اخذ کند.
-
خرده باج
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) عوارض متفرقه .
-
جب باج
لغتنامه دهخدا
جب باج . [ ج َ ](اِ) جامه ای که پادشاهان بروز نوروز پوشند. (برهان )(آنندراج ) (فرهنگ ضیاء). این کلمه بصورتهای جباج جبتاج و جبیاج نیز آمده است . رجوع به کلمات فوق شود.
-
باج دادن
لغتنامه دهخدا
باج دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) پرداخت باج . || در صفحات لاریجان و مازندران ، اجاره دادن مرتع بحشم داران . || در تداول طهران و بعض شهرها، رشوه دادن : ما باج نمیدهیم . ما باج بشغال نمیدهیم .
-
باج دنباله
لغتنامه دهخدا
باج دنباله . [ ج ِ دُم ْ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از باجهای رسوم ایران و از بعضی بتحقیق رسیده که بمعنی حراج زیادت باشد، پس بمجاز بمعنی کمال زیادت آمده . تأثیر گوید : باج دنباله مه از روز قیامت گیردسرمه ٔ دیده کند گر شب کوتاه مرا.(از...
-
باج ساروق
لغتنامه دهخدا
باج ساروق . [ ] (اِخ ) نام محلی کنار نیشابور و مشهد و مشهد به تربت حیدریه میان سیاه سر و طرق . فاصله ٔ آن تا طهران 904900 و تا مشهد 15050 گز است .
-
باج سبیل
لغتنامه دهخدا
باج سبیل . [ ج ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پول ، وجه ، جنس و امثال آن که از کسی با زور و قلدری گیرند. و آن با «گرفتن » و «دادن » استعمال شود.