کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باجگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باجگاه
/bājgāh/
معنی
۱. جای گرفتن باج؛ محل وصول عوارض.
۲. محل وصول عوارض گمرکی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
محل اخذ عوارض
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باجگاه
واژگان مترادف و متضاد
محل اخذ عوارض
-
باجگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باژگاه› [قدیمی] bājgāh ۱. جای گرفتن باج؛ محل وصول عوارض.۲. محل وصول عوارض گمرکی.
-
باجگاه
لغتنامه دهخدا
باجگاه . (اِ مرکب ) گمرک خانه . راهدارخانه . رصدگاه . رجوع به رصدگاه شود : ... اینک رفتم بسر تاریخ سلطان مسعود رضی اﷲعنه پس از فروگرفتن امیر یوسف و فرستادن سوی قلعت سکاوند دیگر روز از بلخ برداشت و بکشید و بباجگاه رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255).
-
باجگاه
لغتنامه دهخدا
باجگاه . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز در 38هزارگزی شمال شیراز، کنار شوسه ٔ شیراز باصفهان . سکنه ٔ آن 38 تن است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
باجگاه
لغتنامه دهخدا
باجگاه . (اِخ ) نام محلی کنار راه کازرون به بهبهان میان نوبندگان و فهلیان در 66650گزی کازرون .
-
باجگاه
لغتنامه دهخدا
باجگاه . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش بافق شهرستان یزد در 67هزارگزی خاور بافق و 9هزارگزی خاور راه کوشک به خبرستان . کوهستانی ، سرد معتدل . سکنه ٔآن 38 تن و آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است . شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی کرباس بافی و گی...
-
جستوجو در متن
-
باج خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باژخانه، باجگاه› [قدیمی] bājxāne = باجگاه
-
باژگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāžgāh = باجگاه
-
باجگیرخانه
لغتنامه دهخدا
باجگیرخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محل گرفتن باج . باجگاه .
-
گمرک خانه
لغتنامه دهخدا
گمرک خانه .[ گ ُ رُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن خراج گمرک از مال التجاره می گیرند. (ناظم الاطباء). باژخانه . راه دارخانه . باجگاه . باژستان . و رجوع به گمرک شود.
-
راهدارخانه
لغتنامه دهخدا
راهدارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گمرک . (یادداشت مؤلف ). محل گمرک . باجگاه . گمرک خانه . (یادداشت مؤلف ). راهداری . محل گرفتن عوارض یا مالیات راه . باجگیران . جایگاه محافظان راهها در طول راه . پاسگاه قره سورانها.
-
باژگه
لغتنامه دهخدا
باژگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف باژگاه . باجگاه . محلی که باج گیرند : بر باژگه آز نگر نگذری ایراک این آز نخواهد ز تو جزدیدن بر ناژ. ناصرخسرو (دیوان ص 504).و رجوع به باژگاه شود.
-
بار خیمه
لغتنامه دهخدا
بار خیمه . [ رِ خ َ /خ ِ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قرارگاه باج گیران در راهها و گذرگاهها. میرنظمی گوید : خیال غمزه ها در دل نشسته بجان آمد شدن را راه بسته بخواهد بار خیمه از دل و جان گذرگاه نفس بندید هر آن . (از شعوری ج 1 ورق 190 برگ آ).با...
-
باب ا
لغتنامه دهخدا
باب ا. [ بُل ْ لاه ] (اِخ ) یکی از چهار دروازه ٔ حلب : حلب را شهری نیکو دیدم باره ٔ عظیم دارد...قلعه ٔ عظیم همه پرسنگ نهاده بقیاس چند بلخ باشد همه آبادان و بناها بر سر هم نهاده و آن شهر باجگاه است میان بلاد شام و روم و دیار بکر و عراق ... چهار دروازه...