کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باثر
لغتنامه دهخدا
باثر. [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) آبی که ناکنده ظاهرو نمایان باشد. || حاسد. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
باصر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] bāser ۱. بیننده؛ بینا.۲. ویژگی نگاه تیز.
-
باصر
فرهنگ فارسی معین
(ص ِ) (اِفا. ص .) بیننده ، بینا.
-
باسر
لغتنامه دهخدا
باسر. [ س ِ ] (ع ص ) بدروی . ترشروی . بدهیأت . (ناظم الاطباء). روی ترش و بدهیأت و غمگین . (از منتهی الارب ). کالح یاترشروی . (از اقرب الموارد). و رجوع به باسرة شود.
-
باصر
لغتنامه دهخدا
باصر. [ ] (اِخ ) ازقرای ذَمار در یمن . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).
-
باصر
لغتنامه دهخدا
باصر. [ ] (اِخ ) (در بیابان ) از شهرهایی بود که برای بست تعیین شد و بعضی گمان میبرند که همان «برازین » باشد. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
باصر
لغتنامه دهخدا
باصر. [ ص َ ] (ع اِ) جهاز گرد کوچک شتر، که سیبویه بدان تمثل جسته است . (تاج العروس ) (از اقرب الموارد). پالان خرد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ج ، بَواصِر. (ذیل اقرب الموارد).
-
باصر
لغتنامه دهخدا
باصر. [ ص ِ ] (ع ص ) چشم دارنده . ذوبصر. (تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || لمح باصر؛ ذوبصر و تحدیق . (تاج العروس ). نگاه تیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). اریته لمحا باصراً؛ ای : نظراً بتحدیق شدید. (ناظم الاطباء). || در مکتب حکمت اشراق...
-
بُعْثِرَ
فرهنگ واژگان قرآن
زیرو رو شد -باطنش ظاهر شد
-
جستوجو در متن
-
حاسد
لغتنامه دهخدا
حاسد. [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حسد. رشگن . رشک برنده . رشک بر. حسدبرنده . حسود. صاحب حسد. حسدکننده . حقود. بدخواه . (دهار) (مهذب الاسماء). آنکه زوال نعمت غیر را تمنی کند. تمناکننده ٔ زوال نعمت کسی . باثر. (منتهی الارب ). ج ، حاسدون . حاسدین . حُسَ...