کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باتو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باتو
/bātu/
معنی
= بالنگ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bātu = بالنگ
-
باتو
لغتنامه دهخدا
باتو. (اِ) بمعنی باتس باشد که ترنج است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ) (دمشقی ). اترج . (دمشقی ). اترنج . (دمشقی ) (الفاظالادویه ). || حب السلاطین . (برهان ). حب السلاطین که او را دند نیز نامند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (شعوری )....
-
باتو
لغتنامه دهخدا
باتو. (اِخ ) در مغرب کوش ، نواحی شمالی عشق آباد.
-
باتو
لغتنامه دهخدا
باتو. (اِخ ) یا صاین خان . نام یکی از پادشاهان چنگیز. (برهان ) . نام یکی از خوانین مغول که او را باتوخان گفتندی و شهر سرای که از بلاد ترکستانست سرای باتو خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا): در سال 642 هَ . ق . اوگتای قاآن بعد از مراجعت از چین در نتیجه ٔ ...
-
واژههای مشابه
-
باتو اغول
لغتنامه دهخدا
باتو اغول . [ ](اِخ ) باتو فرزند گیوک خان بن اوکدای قاآن : ... و باتو برادران خود برکه اغول و توقاتیمور را با سپاه گران در مصاحبت منکوقاآن بموضع کلوران فرستاد تا به تشیید بناء دولت او قیام نمایند و چون ایشان بمقصد رسیدند به احضار شاهزادگان و امراء و ...
-
خانان باتو
لغتنامه دهخدا
خانان باتو. [ ن ِ ] (اِخ ) قلمرو ایشان :دشت قبچاق غربی و مسکن قبایل گوگ اردو (1224 - 1359 م .). خاندان باتو بر قسمتی حق سلطنت یافته بودند که آن را خانات کبیر مغرب می گویند و تاریخ این قسمت بمناسبت دخالتی که در ترقی روسیه داشته مهم است . در ابتداء همی...
-
خاندان باتو
لغتنامه دهخدا
خاندان باتو. [ ن ِ ] (اِخ ) نام طایفه ای بوده که در دشت قبچاق حکومت میکرده اند. رجوع به «خانان سیراردو» و «خانان باتو» شود.
-
واژههای همآوا
-
باطو
لغتنامه دهخدا
باطو. [ ] (اِخ ) ضبط دیگری از کلمه ٔ باتو (باتوخان )، از سران طوایف مغول . رجوع به از سعدی تا جامی ص 59 و 374 شود.
-
جستوجو در متن
-
بالنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vātrang] ‹بادارنگ، بادرنگ، واترنگ، وارنگ، وادارنگ› (زیستشناسی) bālang ۱. میوهای از خانوادۀ مرکبات؛ باتس؛ باتو؛ ترنج؛ اترج.۲. نوعی خیار کشیده.
-
اترنج
لغتنامه دهخدا
اترنج . [ اُ رُ ] (معرب ، اِ)تُرنج . اُترُج . باتو. (دمشقی ). رجوع به اترج شود.
-
باطو
لغتنامه دهخدا
باطو. [ ] (اِخ ) ضبط دیگری از کلمه ٔ باتو (باتوخان )، از سران طوایف مغول . رجوع به از سعدی تا جامی ص 59 و 374 شود.
-
طاریقه
لغتنامه دهخدا
طاریقه . [ ق َ ] (ع اِ)وند. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ای است شبیه به بیدانجیر که کرچک هندی و باتو و بتازی حَب السلاطین نیز گویند. (فرهنگ ناظم الاطباء). رجوع به کرچک هندی شود. به یونانی تخمی است که آن را به عربی ، حَب الخطائی و حَب السلاطین خوانند و...