کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باتلا ق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باتلا ق
دیکشنری فارسی به عربی
مستنقع , هور
-
واژههای مشابه
-
باتلا قی
دیکشنری فارسی به عربی
مستنقعي , مطحلب
-
زمین باتلا قی
دیکشنری فارسی به عربی
رکود
-
واژههای همآوا
-
باتلاق
واژگان مترادف و متضاد
باطلاق، گنداب، مرداب، منجلاب ≠ دریاچه
-
باطلاق
واژگان مترادف و متضاد
باتلاق، گنداب، مرداب، منجلاب، سیاهآب ≠ دریاچه
-
باتلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] bātlāq زمین پرگلولای که عبور از آن دشوار است؛ آبگند؛ لجنزار؛ مرداب.
-
باتلاق
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) = باطلاق : پهنة زمینی که به علت نداشتن راه زه کشی ، رطوبت در آن اشباع شده ، به حالت سست و اسفنجی در آمده ، گاه تمام یا بخشی از آن را آب فراگرفته ، یا گیاهانی بر آن روییده است .
-
باتلاق
لغتنامه دهخدا
باتلاق . (ترکی ، اِ) کلمه ٔ ترکیست ، بمعنی زمینی که آب بسیار همیشه آنرا گلناک دارد بدان حد که پای یا تن آدمی و ستور در آن فروشود. لجن زار. مرداب . زمین پر گل و لای که عبور کاروان از آن مشکل بود. (ناظم الاطباء). رجوع به باطلاق شود.
-
باطلاق
لغتنامه دهخدا
باطلاق . (اِخ ) دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه که در 20 هزارگزی خاوربخش و 16 هزارگزی شوسه ٔ میانه به خلخال واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 81 تن سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و نخود و عدس و...
-
باطلاق
لغتنامه دهخدا
باطلاق . (ترکی ، اِ) باتلاق . زمینی با آبی راکد که پای درآن فرو رود. (یادداشت مؤلف ). گِلزار. لجن زار. خلاب .زمینی یا شوره زاری سخت گلناک و سست بسبب ایستادن آب در آن که اجسام بر آن قرار نتوانند گرفت و فروروند. || اجمه . (ج ، آجام ). (یادداشت مؤلف )...
-
جستوجو در متن
-
هور
دیکشنری عربی به فارسی
نهرکوچک يا فرعي , شاخه فرعي رودخانه , مرداب , سياه اب , لجن زار , باتلا ق
-
مستنقع
دیکشنری عربی به فارسی
باتلا ق , سياه اب , گنداب , لجن زار , درباتلا ق فرورفتن , مرداب , لجن , نهر , انحطاط , در لجن گير افتادن , پوست ريخته شده مار , پوست مار , پوسته خارجي , پوست , سبوس , پوست دله زخم , پوسته پوسته شدگي , پوست انداختن , ضربه سنگين زدن , در باتلا ق فرو بر...