کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باتدبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باتدبیر
مترادف و متضاد
مدبر، کاردان
دیکشنری
judicious, politic, wise
-
جستوجوی دقیق
-
باتدبیر
واژگان مترادف و متضاد
مدبر، کاردان
-
باتدبیر
دیکشنری فارسی به عربی
حذر
-
جستوجو در متن
-
متفطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motafatten زیرک؛ باتدبیر.
-
مدبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] modabber ۱. تدبیرکننده؛ باتدبیر؛ چارهجو.۲. از نامهای خداوند.
-
مزغ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) مغز. ؛ خداوند ~خردمند، باتدبیر.
-
خوشفکر
واژگان مترادف و متضاد
۱. باتدبیر، مدبر ۲. مبدع، مبتکر ۳. نیکرای ≠ بدرای، کجفکر
-
مدبرانه
واژگان مترادف و متضاد
استادانه، ماهرانه، هوشمندانه، هوشیارانه، توام باتدبیر، چارهگرانه، اندیشمندانه
-
کارآمد
واژگان مترادف و متضاد
باتدبیر، حاذق، خبره، فعال، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاردان، کارکشته، کاری، ماهر ≠ بیتدبیر، بیفکر
-
نیکورای
لغتنامه دهخدا
نیکورای . (ص مرکب ) باتدبیر. بابصیرت . خردمند. (ناظم الاطباء). نیک رای . نکورای .
-
پخته
فرهنگ فارسی معین
(پُ تِ) (ص مف .) 1 - رسیده . 2 - تمام ، کامل . 3 - باتدبیر، آزموده .
-
متفطن
لغتنامه دهخدا
متفطن . [ م ُ ت َ ف َطْ طِ ] (ع ص ) زیرک و باتدبیر و با اندیشه و فکر. (ناظم الاطباء).
-
باسیاست
لغتنامه دهخدا
باسیاست . [ س َ ] (ص مرکب ) باتدبیر. چاره جوی . پیش بین و کاربر. || آنکه به اصول دیپلماسی آشناست . آگاه به سیاست .
-
سیاست مدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] siyāsatmadār ۱. کسی که در کارهای سیاسی و امور مملکتداری بصیر، دانا و کارآزموده باشد.۲. [مجاز] تیزهوش؛ باتدبیر و زیرک.
-
نیکوسیاست
لغتنامه دهخدا
نیکوسیاست . [ سیا / س َ ] (ص مرکب ) خوب اداره کننده . باتدبیر. مدبّر: قُبضه ؛ شبان نیکوسیاست مر گوسپندان را. (از منتهی الارب ).