کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باب برطال باره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باب برطال باره
لغتنامه دهخدا
باب برطال باره . [ ب ِ ب ُرَ ] (اِخ ) از شهرهای واقع در کنار خط آهن بین رویس و برشلونه [ اسپانیا ]، سان فنسنت کالدَلس است و در آن ملتقی خط فرعی راه آهن است که بطرکونه و برشلونه میرود و بدانجا دروازه ایست از دوره ٔ رومانی که آنرا باب برطال باره گویند....
-
واژههای مشابه
-
بَاب
فرهنگ واژگان قرآن
در
-
باب باب
لغتنامه دهخدا
باب باب . (ق مرکب ) بخش بخش . قسمت قسمت . فصل فصل : طاهر باب باب بازمیراندو بازمی نمود تا هزارهزار درم بیرون آمد که ابوسعید را هست و شانزده هزارهزار درم است که بر وی حاصل است و هیچ جای پیدا نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125).
-
باب باب کردن
لغتنامه دهخدا
باب باب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبویب . (دهار). قسمت قسمت کردن . فصل فصل کردن .
-
باب کردن، باب شدن
لهجه و گویش تهرانی
رایج شدن
-
باب شدن
واژگان مترادف و متضاد
تداول یافتن، رایجشدن، رواج یافتن، متداول شدن، مد شدن، معمولشدن ≠ منسوخ شدن، دمده شدن، ازمد افتادن
-
باب کردن
واژگان مترادف و متضاد
متداول کردن، رایج کردن، رواج دادن ≠ منسوخ کردن
-
باب الابواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bābol'abvāb ۱. در درها؛ دروازۀ دروازهها.۲. (تصوف) توبه، که نخستین در است از درهایی که بنده از آن بهسوی حق میرود.
-
باب المعده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) bābolme'de محل اتصال معده به دوازدهه که توسط عضلۀ تنگکنندهای محاط شده است.
-
portal vein
سیاهرگ باب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] سیاهرگی که خون را از اندامهای گوارشی و طحال و لوزالمعده و کیسۀ صفرا به کبد هدایت کند
-
باب دندان
فرهنگ فارسی معین
(بِ دَ) (ص مر.) چیزی که با ذوق و سلیقه جور دربیاید.
-
باب شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) مد شدن ، معمول شدن .
-
باب الحوائج
فرهنگ فارسی معین
(بُ لْ حَ ئِ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - آستانة رفع حاجت ها. 2 - لقب حضرت موسی ابن جعفر امام هفتم شیعیان . 3 - لقب حضرت عباس ابن علی برادر امام حسین (ع ).
-
علیمحمد باب
لغتنامه دهخدا
علیمحمد باب . [ ع َ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) (میرزا...) (1235-1266 هَ . ق .). پیشوای فرقه ٔ بابیان . رجوع به «باب » در همین لغت نامه شود.