کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باب العطارین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باب گروه
لغتنامه دهخدا
باب گروه . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 18هزارگزی شمال ساردوئیه ، 15هزارگزی باختر راه مالرو ساردوئیه - راین . دارای 25 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
باب گزک
لغتنامه دهخدا
باب گزک . [ گ ُ زَ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان در 67هزارگزی باختر راه فرعی کوهبنان بکرمان . دارای 30 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
باب گلوئیه
لغتنامه دهخدا
باب گلوئیه . [گ َ ئی ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 20هزارگزی جنوب ساردوئیه ، 19 هزارگزی جنوب راه مالرو بافت - ساردوئیه . دارای 17 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
باب گوریان
لغتنامه دهخدا
باب گوریان . (اِخ ) ده کوچکی است ازدهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان در 20هزارگزی شمال زرند، 15هزارگزی خاور راه فرعی زرند - راور. دارای 5 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
باب گونگنبد
لغتنامه دهخدا
باب گونگنبد. [ ](اِخ ) رجوع به بگونکنبد شود. (تتمه ٔ صوان الحکمه ).
-
باب گهر
لغتنامه دهخدا
باب گهر. [ گ ُ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان در 28هزارگزی شمال خاوری زرند و 12هزارگزی خاور راه مالرو زرند - راور. کوهستانی ، سردسیر. دارای 342 تن سکنه است . آب آن از قنات است . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی قال...
-
باب ولی
لغتنامه دهخدا
باب ولی . [ب ِ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 38هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 12هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه .سکنه ٔ آن 7 تن است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
باب الصول
لغتنامه دهخدا
باب الصول . [ بُص ْ صو ] (اِخ ) از دروازه های مادرید (مجریط) است . (الحلل السندسیه ج 1 ص 346).
-
باب الطاق
لغتنامه دهخدا
باب الطاق . [ بُطْ طا ] (اِخ ) محله ایست بزرگ ببغداد در جانب شرقی معروف بطاق اسماء. (معجم البلدان ) (تجارب الامم چاپ عکسی لیدن ص 38، 551). رجوع به طاق شود : پس میان باروک و هرون که پسر خال مقتدر بود بباب الطاق بر سردو غلام جنگ شد... (تاریخ گزیده چ عک...
-
باب الطاق
لغتنامه دهخدا
باب الطاق . [ بُطْ طا ] (اِخ ) محلی به سمرقند :... و آن نهر (سغد یا زرافشان ) در میان بازار روان بود در محلی معروف به باب الطاق که آبادترین جاهای سمرقند بود. (احوال و اشعار رودکی ، نفیسی ج 1 ص 132).
-
باب الطاق
لغتنامه دهخدا
باب الطاق . [ بُطْ طا ] (اِخ ) موضعی بگرگان نزدیک شوش . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 90).
-
باب الطاق
لغتنامه دهخدا
باب الطاق . [ بُطْ طا ] (ع اِ مرکب ) آن در بزرگ که درونش طاق نهند چون در سلاطین و ملوک درباردار. (آنندراج ). در بزرگ که طاق بر آن بندند چون در سلاطین . (مراصدالاطلاع ). و رجوع به شرفنامه ٔ منیری شود : نماند کس که ز انعام تو بروی زمین نیافت بیت المال ...
-
باب الطوقچی
لغتنامه دهخدا
باب الطوقچی . [ بُطْ طو ] (اِخ ) دروازه ای باصفهان . (رسالةالارشاد مصحح سید جلال الدین طهرانی ص 5، 44، 51).
-
باب الطیب
لغتنامه دهخدا
باب الطیب . [ بُطْ طی ] (اِخ ) یکی از سیزده مشهد بنام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب به بصره ، و آن مشهدی است در پهلوی مسجد جامع. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص 131).
-
باب العامة
لغتنامه دهخدا
باب العامة. [ بُل ْ عام م َ ](اِخ ) از دروازه های دربار خلافت در بغداد بوده است . (تجارب الامم چ عکسی لیدن ج 2 ص 69، 452، 478، 491).