کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بابی
/bābi/
معنی
پیرو فرقۀ بابیه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بابی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به باب) [عربی. فارسی] bābi پیرو فرقۀ بابیه.
-
بابی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) منسوب به سید علی محمد باب ، از فرقة بابیه .
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن اسحاق اسدی بخاری بابی . وی از نصربن حسن حدیث کرده و خلق بن محمد خیام از وی حدیث دارد.(از معجم البلدان ، ذیل کلمه ٔ بابه ) (منتهی الارب ).
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . (اِخ ) ابن سعید. یکی از سرکردگان رستم بن مرزبان والی کوه شهربار که در نهان قابوس را یاری میکرد: ... چون دانست [قابوس ] که کار آل سامان روزبه روز در نقصانست ... بتدبیر کار خویش مشغول شد و اصفهبد شهریاربن شروین را بناحیت کوه شهربار فرستاد به است...
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . (اِخ ) حلبی ، احمد. احمد بابی حلبی ، عموی آقایان مصطفی و عیسی ، بابی حلبی صاحبان کتابخانه ٔ مشهور در قاهره میباشد که بسال 1276 هَ . ق . بنام احمد بابی حلبی تأسیس گردید. تاکنون کتابهای دینی بسیاری در نتیجه ٔ زحمات وی منتشر شده است ازجمله : تقر...
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . (اِخ ) دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل در 11هزارگزی شمال خاوری گرمی و 3هزارگزی شوسه ٔ گرمی به بیله سوار. کوهستانی ، گرمسیر. سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه ...
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . (اِخ ) شهری [ به هندوستان ] بانعمت است و پادشای وی مسلمان است و عمربن عبدالعزیز که خروج کرد و منصور بگرفت ازین شهر بود. (حدود العالم ).
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . (ص نسبی ) منسوب است به باب الابواب . (سمعانی ). رجوع به باب الابواب شود.
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . (ص نسبی ) منسوب است به بابه که نام قریه ایست . (سمعانی ). رجوع به بابه شود.
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . (ص نسبی ) منسوب به باب ، سید علیمحمد. رجوع به باب در همین لغت نامه و سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 14 شود. || کسی که از آئین سید علیمحمد باب پیروی کند.
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . (ص نسبی ) منسوبست به باب ، قریه ای از قرای حلب . رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ستون 506 ذیل کلمه ٔ «البابی الحلبی » شود.
-
بابی
لغتنامه دهخدا
بابی . [ ] (اِخ ) مصطفی . حلبی . بابی مصطفی بن عثمان ، شاعری زبردست حنفی مذهب و قاضی شهر مدینه بود و در مکه بسال 1091 هَ . ق . درگذشت . در خلاصةالاثر آمده است : ادیبی فاضل و از بزرگان دهر بشمار است و بر علوم روز مسلط بود. در حلب نشأت یافت و علم آموخ...
-
واژههای مشابه
-
نیم بابی
لغتنامه دهخدا
نیم بابی . (اِ مرکب ) دکان خرد و کوچک . دکان کم عرض . دکانی کوچک که به پهنا و درازای نصف دکانی باشد. نصف دکان که جداگانه به اجاره دهند. (یادداشت مؤلف ).
-
بابی بگیری
لغتنامه دهخدا
بابی بگیری . [ بی ب ِ ] (حامص مرکب ) دستگیری بابی ها یعنی پیروان سیدعلیمحمد باب و آن چنانست که پس از سؤقصد به ناصرالدین شاه از طرف طرفداران باب ، بنا بفرمان شاه برای تعقیب و محاکمه و مجازات آنان بدستگیری ایشان اقدام شد و این اصطلاح از آنجا بوجود آمد...