کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بابکان
لغتنامه دهخدا
بابکان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رهال بخش حومه ٔ شهرستان خوی 23 هزار گزی جنوب باختری خوی و 5 هزار و پانصد گزی جنوب راه ارابه رو خوی به قطور، دره کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی . جمعیت آن 140تن و آب از چشمه . محصول آن غلات ، زردآلو و شغل اهالی زراع...
-
بابکان
لغتنامه دهخدا
بابکان . [ ب َ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...). از ناحیه ٔ بویراحمدی از چار بنیچه کهکیلویه از نزدیکی قریه ٔ بابکان برخاسته است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
بابکان
لغتنامه دهخدا
بابکان . [ ب َ ] (اِخ ) ازدیه های وادی الحق . (تاریخ قم ص 139).
-
بابکان
لغتنامه دهخدا
بابکان . [ ب َ ] (ص نسبی ) (پهلوی پاپکان ) منسوب به بابک ، اردشیر بابکان ؛ اردشیر پسر بابک ، بابک نژاد. (بابک ) پادشاه عظیم الشانی که اردشیر دختر زاده ٔ او بود و او را بدان سبب اردشیر بابکان گفتند. (برهان ). بابک جد مادری اردشیربن ساسان که اردشیر را ...
-
واژههای مشابه
-
اردشیر بابکان
لغتنامه دهخدا
اردشیر بابکان .[ اَ دَ / دِ رِ ب َ ] (اِخ ) مؤسس سلسله ٔ ساسانی . شورش و اختلالی که در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس واقع شد انحطاط قدرت اشکانیان را در آن عهد آشکار میسازد ظاهراً هر شهری که تا اندازه ای قابل اعتنا بوده پادشاه کوچکی داشته است مهم...
-
جستوجو در متن
-
کارستان
لغتنامه دهخدا
کارستان . [ رِ ] (اِخ ) نام کتابی بوده از کتب شاه اردشیر بابکان مشتمل بر حکمت و حقایق خداپرستی و ایزدشناسی و آن را کارنامه میخوانده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و ظاهراً مراد کارنامه ٔ اردشیر بابکان است .
-
زرار
فرهنگ نامها
(تلفظ: zo(a)rār) تیزفهم ، سبک روح ؛ (در اعلام) (زَرار) پدر بابک و نیای اردشیر بابکان است .
-
ابرسام
فرهنگ نامها
(تلفظ: abar sām) (در اعلام) نام وزیر اردشیر بابکان که بلعمی او را هرجند بن سام میخواند.
-
ابرسام
لغتنامه دهخدا
ابرسام . [ اَب َ ] (اِخ ) نام وزیر اردشیر بابکان . ابن رجفر، یا بزرجفرمدار. و بعضی گمان برده اند ابرسام ، تن سر است .
-
رام آردشیر
لغتنامه دهخدا
رام آردشیر. [ دَ ] (اِخ ) رام اردشیر. نام شهری است که آردشیر بابکان بنا کرده بوده . (برهان ). رجوع به رام اردشیر شود.
-
زرار
لغتنامه دهخدا
زرار. [ ] (اِخ ) به روایت طبری ، او پدر بابک و بابک پدر اردشیر بابکان بود. رجوع به سبک شناسی بهار شود.
-
سابور
لغتنامه دهخدا
سابور. (اِخ ) ابن بابک برادر بزرگ اردشیر بابکان است که در سالهای 211 و212 م . در پارس امارت داشت . رجوع به ساسانیان شود.
-
سرجه
لغتنامه دهخدا
سرجه . [ ] (اِخ ) نام دهی است از دهات قزوین که به اردشیر بابکان منسوب است . (نزهةالقلوب چ لیدن ص 57).