کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بابک
/bābak/
معنی
۱. عنوان احترامآمیز و مهربانانۀ فرزند به پدر؛ پدرجان: ◻︎ یکبار طبع آدمیان گیر و مردمان / گر آدم است بابت و فرزند بابکی (اسدی: لغتنامه: بابک).
۲. (صفت) پرورشدهنده؛ تربیتکننده.
۳. (صفت) امین؛ استوار؛ درستکار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
trustworthy, trusty
-
جستوجوی دقیق
-
بابک
فرهنگ نامها
(تلفظ: bābak) پرورنده و پدر را گویند ؛ (در قدیم) خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی ؛ پدر جان ؛ (در اعلام) نام دلاور ایرانی که از سوی اردوان فرمانروای اصطخر بود ؛ نام موبدی در روزگار انوشیروان که دیوان عرض و سپاه به دست وی بود.
-
بابک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pāpak، مصغرِ باب] [قدیمی] bābak ۱. عنوان احترامآمیز و مهربانانۀ فرزند به پدر؛ پدرجان: ◻︎ یکبار طبع آدمیان گیر و مردمان / گر آدم است بابت و فرزند بابکی (اسدی: لغتنامه: بابک).۲. (صفت) پرورشدهنده؛ تربیتکننده.۳. (صفت) امین؛ استوار؛ درس...
-
بابک
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) پدر.
-
بابک
لغتنامه دهخدا
بابک . [ ب َ ] (اِ مصغر) پرورنده و پدر را گویند.(برهان ) (انجمن آرا). به معنی پدر بود : یکبار طبع آدمیان گیر و مردمان گر آدمست بابت وفرزند بابکی . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 304).بابکت باد قدس شد چه عجب عیسی قدس باد بابک تست . خاقانی .پسر گفتش ای بابک نام...
-
بابک
لغتنامه دهخدا
بابک . [ ب َ ] (اِخ ) ابن بهرام ، شاگرد شیلی بود. از مغتسله ، فرقه ای از صابئین . (الفهرست ابن الندیم چاپ مصر ص 8 - 477).
-
بابک
لغتنامه دهخدا
بابک . [ ب َ ] (اِخ ) ابن ساسان الاصغر، نسبش به بهمن بن اسفندیار میرسد. رجوع به بابک (پاپک )و رجوع بحبیب السیر چاپ خیام ج 1 ص 221 و تاریخ سیستان ص 201 و ایران باستان چاپ 1317 ج 3 ص 2568 شود.
-
بابک
لغتنامه دهخدا
بابک . [ ب َ ] (اِخ ) نام شهری بحوالی کرمان : و شهر بابک از بناهای اوست (بابک ) و هنوز در حوالی کرمان معمور است . (آنندراج ). این بابک از قبل اردوان حاکم فارس بود و شهر بابک میان فارس و کرمان به او منسوبست . (تاریخ گزیده چاپ عکسی لندن ص 104).
-
بابک
لغتنامه دهخدا
بابک . [ ب َ ] (اِخ ) نام معبری که ساسان را بشارت تولد اردشیر داده بود. (آنندراج )(غیاث ، ذیل بابکان )، و ظاهراً براساس نیست . رجوع بماده ٔ قبل شود.
-
بابک
لغتنامه دهخدا
بابک . [ ب َ ] (اِخ ) نام موبدی در زمان انوشیروان به استخر. (فرهنگ شاهنامه ٔ دکترشفق ص 34).ورا [ انوشیروان را ] موبدی بود بابک بنام هشیوار و بینادل و شادکام .فردوسی .
-
بابک
لغتنامه دهخدا
بابک . [ ب َ ] (اِخ ) یا پاپَک پادشاه عظیم الشأنی که اردشیر دخترزاده ٔ او بود و او را بدان سبب اردشیر بابکان گفتندی . (برهان ) . شاه عظیم بود که اردشیر را بدان بازخواندند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ) (اوبهی ). نام پادشاه پارس ، نبسه ٔ دخترین او را اردشیر ...
-
واژههای مشابه
-
فتق بابک
لغتنامه دهخدا
فتق بابک . [ ف َ ت َ ق ِ ب َ] (اِخ ) فاتک . فدیک . نام پدر مانی . (ابن الندیم ). این اسم بصورت فاتق ، فایق بن مایان (یا مامان ) و فتق بابک بن ابی برزام آمده است . رجوع به فاتک و فدیک شود.
-
ابن بابک
لغتنامه دهخدا
ابن بابک . [ اِ ن ُ ب َ ] (اِخ )عبدالصمدبن منصوربن حسن بن بابک . وفات 410 هَ .ق . شاعر معروف به زبان عربی . او اصلاً ایرانی بوده و بسیاری از رؤسا را مدح گفته و چون نزد صاحب بن عباد آمد صاحب از او پرسید توئی ؟ ابن بابک در جواب گفت انا ابن بابِک ، یعن...
-
شاه بابک
لغتنامه دهخدا
شاه بابک . [ ب َ ] (اِ مرکب )برنوف . (تذکره ٔ انطاکی ) (تاج العروس ). آن گیاهی است که در مصر بسیار باشد طلای عصاره ٔ آن در محلول نیلنج بر مفاصل کودکان و نیز نوشیدن یک درهم از آن در شیر مادر نافع صرع است و بوییدن برگ آن دافع زکام و سدهای دماغ و نافع ا...
-
اردشیر بابک
لغتنامه دهخدا
اردشیر بابک . [ اَ دَ / دِ رِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به اردشیر بابکان شود.