کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابونه گاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بابونه گاو
لغتنامه دهخدا
بابونه گاو. [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) رجوع به بابونه گاوی شود.
-
واژههای مشابه
-
گل بابونه
لغتنامه دهخدا
گل بابونه . [ گ ُ ل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است بیرونش سفید و اندرونش زرد میباشد و به عربی حب البقر و احداق المرض خوانند. (آنندراج ). و این گل دارای اقسامی است . و رجوع به بابونج و بابونه شود.
-
تل بابونه
لغتنامه دهخدا
تل بابونه . [ ت َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چرام است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
بابونه ٔ شیرازی
لغتنامه دهخدا
بابونه ٔ شیرازی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بابونج رومی . رجوع به بابونج رومی شود.
-
بابونه پلو
لغتنامه دهخدا
بابونه پلو. [ ن َ / ن ِپ ُ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) پلوی که با بابونه پزند.
-
بابونه گاوی
لغتنامه دهخدا
بابونه گاوی .[ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گلی است بیرونش سفید و اندرونش زرد میباشد و آنرا بعربی حبق البقر و اصداق المرض گویند. (برهان ). گاوچشم . اقحوان البقر. کافوری . دارای ساقه های بلند و معطر که بر ضد کرم بکار میرود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 265). تیره ...
-
جستوجو در متن
-
برندکام
لغتنامه دهخدا
برندکام . [ ب ِ رَ دَ ] (اِ) گیاهی است که آنرا بابونه گاو گویند. (از برهان ). بابونه گاو. (الفاظالادویه ). اقحوان و بابونه ٔ گاوچشم . (ناظم الاطباء).
-
اکحوان
لغتنامه دهخدا
اکحوان . [ اَ / اُ ح ُ ] (معرب ، اِ) بابونه ٔ گاوچشم . (ناظم الاطباء). همان اقحوان است . (آنندراج ). بر وزن و معنی اقحوان است که شکوفه ٔ ریحان و بابونه باشد و شیرازیان بابونه گاو گویند ناسور را نافع است . (برهان ). و رجوع به بابونه و اقحوان شود.
-
دیده ٔ گاو
لغتنامه دهخدا
دیده ٔ گاو. [ دی دَ / دِ ی ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گاو چشم . بابونه ٔ گاو. گلی است که آن را گاو چشم گویند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (شرفنامه منیری ). || نوعی از سلاح وجامه باشد که در روز جنگ پوشند. || نوعی از انگور. (برهان ) (آنندراج ) (جه...
-
حبق البقر
لغتنامه دهخدا
حبق البقر. [ ح َ ب َ قُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) بابونه . بابونج . (داود ضریر انطاکی ). اقحوان . رَبل . اربیان . قراص . کافوری . خامامیلن . || و ظاهراً حبق البقر، همان عین البقر و اقحوان البقر است که مرادف آن در فارسی و عربی گاوچشم . گاوچشمه . چشم گ...
-
گاوچشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gāvče(a)šm ۱. [مجاز] ویژگی کسی که چشمان درشت دارد؛ فراخچشم.۲. (اسم) (زیستشناسی) نوعی بابونه که گلبرگهای باریک دارد و شبیه چشم است؛ چشم گاو؛ چشم گاومیش؛ چشم بز؛ چشم آهو؛ چشم گربه.
-
اقحوان
لغتنامه دهخدا
اقحوان . [ اَ ح َ ] (ع اِ) بر وزن ارغوان معرب اکحوان است که شکوفه ٔ ریحان و بابونه باشد. احداق المرضی . خبزالغراب . شجرةالکافور. بابونه ٔ گاو. و بضم اول و ثالث هم بنظر آمده . (آنندراج ) (برهان ). از اسفرمهاست ، نوعی از گاوچشم است میان او زرد است و کن...
-
احداق المرضی
لغتنامه دهخدا
احداق المرضی . [ اَ قُل ْ م َ ضا ] (ع اِ مرکب ) اقحوان است و آن را بهار و بابونه ٔ کوهی نیز نامند. در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده : بهار است و او نوعی از اقحوان و مذکور خواهد شد. داود ضریر انطاکی نیز آن را همان بهار داند. و صاحب اختیارات گوید: اُقحوان است...