کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابل خواجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رباریس
لغتنامه دهخدا
رباریس . [ ] (اِ) رئیس خواجه سرایان . (قاموس کتاب مقدس ). || لقب یکی از رجال دولت آشور یا بابل است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
مغ
لغتنامه دهخدا
مغ. [ م ُ / م َ ] (ص ، اِ) گبر آتش پرست باشد از ملت ابراهیم . (لغت فرس چ اقبال ص 224). آتش پرست را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). آتش پرست و مغان جمع آن . (فرهنگ رشیدی ). طایفه ای از پارسیان را که پیرو زردشت اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). مجوسی . (...
-
گبریاس
لغتنامه دهخدا
گبریاس . [ گ ُ ] (اِخ ) مرد آسوری است که گبریاس نامیده شده است . مؤلف تاریخ ایران باستان معتقد است که : اسم گبریاس که موافق کتیبه ٔ بیستون داریوش و گفته ٔ هردوت پارسی بود، نه آسوری (داریوش او را گئوبروو نامیده و گبریاس یونانی شده ٔ این اسم است . (ای...
-
ارمنی
لغتنامه دهخدا
ارمنی . [ اَ م َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب بارمن . ارمینی . ارمنستانی . ارمن . مردی از ارمنستان . ج ، ارامنه : گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمیدکو نان گندمین نخورد جز که سنگله . بوذر کشی .نائره ٔ بیداد را بحدّی اشتداد داد که چند نفر هندو و ارمنی و مسل...
-
اردوان
لغتنامه دهخدا
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) سوم . اشک هیجدهم . چون اشک هفدهم وُنُن اول بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد، بعلت آنکه وی به اخلاق رومی عادت کرده بعض عادات پارتی را نمی پسندید و جمعی از یونانیان را مقرب خویش کرد. بزرگان پارت از او روی گردانیدند و اردوان را که س...
-
داریوش سوم
لغتنامه دهخدا
داریوش سوم . [ دارْ ش ِ س ِوْ وُ ] (اِخ ) این شاه که او را در کتب پهلوی «داراپسر دارا» خوانده اند فرزند آرسان بوده و آرسان پسر استن و نوه ٔ داریوش دوم است . بنابراین داریوش سوم نسبش با فاصله ٔ سه نسل به داریوش دوم میرسد و بهمین جهت او را «پسر دارا» (...
-
داریوش دوم
لغتنامه دهخدا
داریوش دوم . [ دارْ ش ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) نام وی اخس بود و پس از جلوس بر تخت پادشاهی خود را داریوش خواند. توسیدید، پلوتارک و ژوستن نام او را «داری یس » نوشته اند. مسعودی او را دارأبن بهمن اسفندیار نام برده و طبری و حمزه ٔ اصفهانی او را پسر اردشیربن ب...
-
دردمند
لغتنامه دهخدا
دردمند. [ دَ م َ ] (ص مرکب ) (از: درد + مند، پسوند اتصاف ) . صاحب درد. (آنندراج ). دردناک . (شرفنامه ٔ منیری ). دارای رنج تن ویا رنج جان . وجعناک . (ناظم الاطباء). دردگین . دردگن . دردآلود. وَجِع. وجعة. (از منتهی الارب ) : نباید که خسبد کسی دردمندکه ...
-
تقویم
لغتنامه دهخدا
تقویم . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکوتر راست کردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). راست نمودن . (غیاث اللغات ). تعدیل چیزی . (از اقرب ال...
-
خشایارشا
لغتنامه دهخدا
خشایارشا. [ خ َ ] (اِخ ) خشایارشا پسر داریوش کبیر پادشاه ایران است مادر او آتس سا دختر کوروش بزرگ بود و در سن 35 سالگی بتخت نشست . (486 ق .م .). چون خشایارشا بتخت نشست نخست با لشکری عازم مصر شد و با وجود مقاومت سخت مصریان شورش آن ناحیه را فرونشاند کی...
-
پروشات
لغتنامه دهخدا
پروشات . [ پ ُ ] (اِخ ) پروشاتّو. ملکه ٔ ایران ، زن داریوش دوم و دختر اردشیر اول (درازدست ) هخامنشی از زن بابلی آندیا یا آندریا نام . این اسم را یونانی شده ٔ پروشات یا پروشاتو گمان می برند و شاید بپارسی قدیم بمعنی پرشاد بوده یا آنکه نامش نزدیک به لفظ...
-
درگه
لغتنامه دهخدا
درگه . [ دَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) درگاه . جای در. مدخل خانه . در خانه . آنجا از خانه که در است : پرستنده تازانه ٔ شهریاربیاویخت از درگه ماهیار. فردوسی .درگه میران غز درشکنی نیمروزچون در افراسیاب نیم شبان روستم . خاقانی .بر درگه وصل بی کنارش جان حلقه مث...
-
طاق بستان
لغتنامه دهخدا
طاق بستان . [ ق ِ ب ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و کرمانشاهان بین گاوبنده و کرمانشاهان ، در 143000 گزی سنندج و 7500 گزی کرمانشاهان . در این محل قریب به سی چهل خانوار سکونت دارند، طاقها و حجاریهای زمان ساسانیان در کنار آبادی سر راه کردستان واقع ...
-
منوچهری
لغتنامه دهخدا
منوچهری . [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابوالنجم احمدبن قوص بن احمد منوچهر دامغانی ، از جمله شعرای طراز اول ایران در نیمه ٔ اول قرن پنجم هجری قمری است . اسم و نسب او چنانکه در بیت ذیل آورده همان است که گفته ایم .بر هر کسی لطف کند و بیشتر لطف بر احمدبن قوص احمد ...
-
اردشیر بابکان
لغتنامه دهخدا
اردشیر بابکان .[ اَ دَ / دِ رِ ب َ ] (اِخ ) مؤسس سلسله ٔ ساسانی . شورش و اختلالی که در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس واقع شد انحطاط قدرت اشکانیان را در آن عهد آشکار میسازد ظاهراً هر شهری که تا اندازه ای قابل اعتنا بوده پادشاه کوچکی داشته است مهم...