کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابرکت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بابرکت
معنی
(بَ رَ کَ) (ص مر.) 1 - دارای برکت . 2 - (عا.) هر چیز که بیش از تصور افزون آید مانند: غذا، پارچه و غیره .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
بافیض، زیاد، فراوان، موفور ≠ بیبرکت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بابرکت
واژگان مترادف و متضاد
بافیض، زیاد، فراوان، موفور ≠ بیبرکت
-
بابرکت
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ کَ) (ص مر.) 1 - دارای برکت . 2 - (عا.) هر چیز که بیش از تصور افزون آید مانند: غذا، پارچه و غیره .
-
جستوجو در متن
-
موفور
واژگان مترادف و متضاد
بابرکت، بسیار، بیشمار، فراوان
-
پربرکت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porbar[e,a]kat بابرکت؛ پرنعمت؛ پرحاصل.
-
متیمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motayammen ۱. متبرک؛ بابرکت.۲. کسی که تبرک و تیمُّن جوید.
-
نزیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nazil ۱. مهمان؛ مهمان فرودآمده.۲. طعام بابرکت.
-
بیبرکت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیفیض ≠ پربرکت، بابرکت، فیاض ۲. کم، قلیل ≠ زیاد، کثیر
-
متیمن
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ یَ مِّ) [ ع . ] (اِفا.) مبارک و بابرکت .
-
زیاد
واژگان مترادف و متضاد
بابرکت، بس، بسیار، بیشمار، بینهایت، جزیل، خیلی، عدیده، فراوان، کثیر، معتنابه، مفرط، وافر، هنگفت
-
فراوان
واژگان مترادف و متضاد
انبوه، بابرکت، بس، بسیار، بیحد، بیشمار، بینهایت، جزیل، خیلی، زیاد، شایگان، عدیده، کثیر، متراکم، معتنابه، وافر ≠ کم، نادر
-
فراخ آبرو
لغتنامه دهخدا
فراخ آبرو. [ ف َ ] (ص مرکب ) خوش و دارای زندگانی بابرکت و خرم . (از ناظم الاطباء). رجوع به فراخ ابروی شود.
-
خیر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) نیکویی . 2 - پاداش ، پاداش نیک . 3 - (ص .) صواب . 4 - بابرکت .
-
متیمنات
لغتنامه دهخدا
متیمنات . [ م ُ ت َ ی َم ْ م ِ ] (ع ص ، اِ) برکت ها و چیزهای بابرکت . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
تبرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabarrok ۱. برکت یافتن.۲. شگون؛ میمنت.۳. (اسم، صفت) هر چیز بابرکت و باشگون.