کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بابة
لغتنامه دهخدا
بابة. [ ب َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: ازهری گوید: البابة، سرحدی است از ثغور روم . (از معجم البلدان ). و رجوع به آنندراج شود.
-
بابة
لغتنامه دهخدا
بابة. [ ب َ ] (ع ص ) لایق و سزاوار. (ناظم الاطباء). || وجه و جهت . ج ، بابات . || در حساب و حدود بمعنی غایت است . (منتهی الارب ). || هذا بابته ؛ ای یصلح له . || هذا بابته ؛ ای شرطه . (منتهی الارب ). و رجوع به بابت شود.
-
واژههای مشابه
-
بابه
لغتنامه دهخدا
بابه . [ ] (اِخ ) از دیه های جهرود. (تاریخ قم ص 139).
-
بابه
لغتنامه دهخدا
بابه . [ ب َ ] (اِ) اسم ماهیست در تاریخ قبط جدید: و یقطف ببابه . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 140 ذیل کلمه ٔ خرنوب ).
-
بابه
لغتنامه دهخدا
بابه . [ ب َ ] (اِ) بمعنی دوشک و متکا و بالش و امثال آن که با پشم پر کرده باشند. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 189). آکنده از پشم . (ناظم الاطباء).
-
بابه
لغتنامه دهخدا
بابه . [ ب َ ] (اِخ ) دربندیست بروم . (منتهی الارب ).
-
بابه
لغتنامه دهخدا
بابه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از قرای بخارا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دهی است از قرای بخارا، ولی ازمیری گفته است یکی از مرزهای روم است و گمان نمیکنم مقصودش بجز بابه ای (پاپ ) باشد که در نزد نصارا بمنزله ٔ خلیفه ٔ امامست که طاعت او واجب است و جایگاه...
-
بابه
واژهنامه آزاد
(هزارگی، افغانستان) پدر.
-
واژههای همآوا
-
بابت
واژگان مترادف و متضاد
۱. از باب، بهخاطر، برای، درخصوص، راجع ۲. بهحساب، درعوض ۳. جهت، حیث، فقره ۴. سبب، علت
-
بابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بابة] bābat ۱. وجه؛ دلیل؛ سبب.۲. موضوع؛ مطلب؛ مسئله: از این بابت خیالتان راحت باشد.۳. (صفت) [قدیمی] درخور؛ سزاوار؛ شایسته.
-
بابت
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . بابة ] ( اِ.) 1 - شایسته ، سزاوار، درخور. 2 - از باب ، در عوض ، درخصوص . 3 - هم طراز، نظیر.
-
بابت
لغتنامه دهخدا
بابت .[ ب َ ] (ع ص ، اِ) درخور. سزاوار. لایق . ازدر. صالح برای : هذا بابته ؛ ای یصلح له . لایقی و سزاواری و بمعنی لایق و سزاوار نیز آمده و این مصدر جعلی است از بهارعجم و غیره . (غیاث ) (آنندراج ) (شعوری ) : آن توئی کور و توئی لوچ و توئی کوچ و بلوچ آن...